به دیده آب اگر از آفتاب میگردد
دل از نظاره روی تو آب میگردد
ز خیره چشمی من آفتاب میلرزید
کنون ز ذره به چشم من آب میگردد
عرق نکردن رویش ز بیحجابی نیست
ستاره محو درین آفتاب میگردد
حجاب عاشق و معشوق پرده هستی است
کتان چو ریخت ز هم ماهتاب میگردد
رخش ز باده گلرنگ چون برافروزد
به چشم حلقه آن زلف آب میگردد
ز خامی آن که در اینجا به داغ عشق نسوخت
در آفتاب قیامت کباب میگردد
سری که نیست ز هوش و خرد گران صائب
سبک ز کسب هوا چون حباب میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و تاثیر عشق و زیبایی معشوق پرداخته و با تصاویری از طبیعت و عناصر مختلف، احساسات و تجربیات عاشقانه را به تصویر میکشد. شاعر به توصیف تاثیر چهره محبوب بر دل و روح خود میپردازد، به ویژه اینکه چگونه زیبایی او میتواند دل را پر از آب کند و در عین حال، جاذبه و نور او بر دیگران نیز تاثیر میگذارد. در نهایت، شعر به عشق و عواطف انسانی اشاره میکند که در عین سادگی، عمیق و پیچیده است.
هوش مصنوعی: اگر در آب، تابش آفتاب را ببینی، دل نیز با دیدن چهره تو به حالت خاصی درمیآید و به تماشای تو مشغول میشود.
هوش مصنوعی: چشم خیرهام باعث میشد که آفتاب بلرزد، اما حالا دیگر ذرهای در چشمم تبدیل به آب میشود.
هوش مصنوعی: عرق نکردن او به خاطر بیحجاب بودنش نیست، بلکه مثل ستارهای میماند که در تابش شدید آفتاب محو میشود.
هوش مصنوعی: عشق بین عاشق و معشوق به نوعی مانند پردهای است که بر واقعیت وجود دارند. وقتی این پرده کنار برود، زیبایی و نور عشق مانند ماهتاب نمایان میشود.
هوش مصنوعی: وقتی که دمی از شراب رنگی درخشان بگذرد، چهره بسیار زیبا و پر زرق و برق میشود و نگاه هر بینندهای را به خود جلب میکند، همچنانکه حلقه زلف عاشقانه، جوی آب را به یاد میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که در این دنیا به خاطر عشق داغ نشده و تجربهای از عشق را نداشته است، در روز قیامت با عذاب و درد مواجه خواهد شد.
هوش مصنوعی: سری که بیفکر و عقل باشد، بار سنگینی را به دوش میکشد. در واقع مثل حباب، بیثبات و سبک میشود و تحت تأثیر خواستههای ناچیز قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ز جام عشق تو عقلم خراب می گردد
ز تاب مهر تو جانم کباب می گردد
مرا دلیست که دائم بیاد لعل لبت
بگرد ساقی و جام شراب می گردد
هلاک خود بدعا خواستم ولی چکنم
[...]
ز چهره تو نظرها پرآب میگردد
ز آتش تو جگرها کباب میگردد
اگر به لب ز سر شیشه پنبه برداری
ز یک پیاله دو عالم خراب میگردد
ز دیده تو شود خیره، چشم گستاخی
[...]
ز تاب روی تو اشکم گلاب میگردد
نظارهام عرق آفتاب میگردد
گلی در دیده دارم کز نگاهی آب میگردد
دلی در سینه دارم کز غمی خوناب میگردد
نمیدانم دلش سنگ است یا موم اینقدر دانم
[...]
نگه ز روی تو تا کامیاب میگردد
تحیر آینهٔ آفتاب میگردد
زگرمجوشی لعلت بهکسوت تبخال
حباب بر لب ساغرکباب میگردد
چه نشئه بود ندانم به ساغر طلبت
[...]
چو زلف بر مه رویش نقاب میگردد
نهان به زیر سحاب آفتاب میگردد
چنان ز شرم تو هر روز خوی فشاند مهر
که شام غرقهٔ دریای آب میگردد
دلم به کوی تو دایم به جستجوی وفاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.