درگذر زین خاکدان، گرد سپاهی بیش نیست
برشکن افلاک را، طرف کلاهی بیش نیست
تشنه چشم افتاده است آیینه اسکندری
ورنه آب زندگانی دل سیاهی بیش نیست
رهنوردان طریق کعبه مقصود را
سایه دیوار امکان خوابگاهی بیش نیست
گر ز کوه قاف باشد گفتگو سنجیده تر
پیش تمکین خموشی برگ کاهی بیش نیست
گوشه دل از عمارت کرد مستغنی مرا
مطلب صیاد از عالم، پناهی بیش نیست
در دل روشن سراسر می رود یاد بهشت
چشمه خورشید را زرین گیاهی بیش نیست
ما به داغ لاله صلح از لاله رویان کرده ایم
از جهان منظور ما چشم سیاهی بیش نیست
طی نمی گردد به شبگیر حیات جاودان
گرچه زلف او به ظاهر کوچه راهی بیش نیست
در غریبی می نماید خویش را حسن غریب
قسمت یوسف ز کنعان قعر چاهی بیش نیست
چون قلم هر چند دست از ماست، بر لوح وجود
حاصل ما از تردد مد آهی بیش نیست
با هزاران چشم روشن، چرخ نشناسد مرا
بهره مجمر ز عنبر دود آهی بیش نیست
حاصل پرواز ما چون چشم ازین چرخ خسیس
با همه روشن روانی برگ کاهی بیش نیست
چون تواند ماه پیش عارض او شد سفید؟
آفتاب اینجا چراغ صبحگاهی بیش نیست
می رسد صائب به زهرآلوده، آن هم گاه گاه
روزی ما گرچه از خوبان نگاهی بیش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به غنای دنیای مادی و بیاعتباری آن اشاره دارد. شاعر از گذرای زندگی و زوال آن سخن میگوید و نشان میدهد که همه چیز در این عالم فانی و بیارزش است. او براین باور است که زیباییها و صلحهای ظاهری تنها در سایهی دنیای مادی و گذرای ما قرار دارند و در نهایت هیچ چیز جز یاد و آرزوهای روحی و معنوی باقی نمیماند. با استفاده از تصاویری چون ‘‘چشمه خورشید’’ و ‘‘مطلب صیاد’’، شاعر از دستاوردهای زندگی دنیایی به تنگناهایی همچون ‘‘برگ کاهی’’ و ‘‘دود آهی’’ اشاره میکند و به واقعیتهای تلخ حیات اشاره میکند، که در نهایت، چیزهای دنیوی بیش از یک وعده گذرا و بیارزش نیستند.
هوش مصنوعی: از این دنیای فانی بگذرخواه، زیرا اینجا چیزی جز گرد و غبار نبوده و ارزش چندانی ندارد. برای درهم شکستن مرزهای آسمان، تنها یک کلاه کافی است، پس به عظمت و قدرتهای بزرگ هم نپرداز.
هوش مصنوعی: آیینه اسکندر تشنه است و نگاهش به آب زندگی دوخته شده، ولی بدون آن آب، دل سیاهی بیشتر نیست.
هوش مصنوعی: گامزنانی که در راه رسیدن به کعبه معبود حرکت میکنند، تنها سایه دیوار دنیا را دارند که بیشتر از این، جایگاهی برای استراحت نیست.
هوش مصنوعی: اگر حرفی از قله کوه قاف به میان آید، سنجیدهتر است که در برابر آن سکوت کنی؛ زیرا این سکوت از یک برگ کاهی هم کمارزشتر نیست.
هوش مصنوعی: دل من از وابستگی به دنیا و زرق و برقهای آن بینیاز شده است. به من بگو که صیاد به دنبال چه چیزی است؛ در واقع، من تنها به یک پناهگه نیاز دارم.
هوش مصنوعی: در دل روشن، همواره یاد بهشت وجود دارد و چشمه خورشید چیزی جز گیاهی طلایی نیست.
هوش مصنوعی: ما به خاطر زیبایی و صلحی که در گل لاله میبینیم، از زیباییهای آن لذت میبریم و برای ما در این دنیا چیزی جز زیبایی چشمان سیاه معشوق اهمیتی ندارد.
هوش مصنوعی: زندگی ابدی را نمیتوان با گذر از لحظات شبانهای کوتاه به دست آورد، هرچند که به نظر میرسد زیبایی و جذابیت او تنها در کوچهای ساده و عادی خلاصه شده باشد.
هوش مصنوعی: در زمان غریبی، زیبایی خود را به نمایش میگذارد، اما این زیبایی، همانند یوسف است که از کنعان دور افتاده و در عمق چاهی بیش نیست.
هوش مصنوعی: هرچند قلم در دست ماست و ما فکر میکنیم که آنچه نوشته میشود به خود ما تعلق دارد، اما در واقع آنچه که در جهان خلق میشود تنها نتایج تجربهها و احساسات گذرای ماست و بیشتر از یک یادآوری و نشانه از وجود ما نیست.
هوش مصنوعی: با وجود هزاران چشم پر از امید و روشنی که به من مینگرند، زندگی و زمان مرا نشناختهاند و تنها دود اندکی از عطر و خوشبویی در این دنیا باقی مانده است.
هوش مصنوعی: پرواز ما در این دنیا، با وجود تمام زیباییها و روشناییهایی که میتوانیم ببینیم، در نهایت چیزی جز برگی خشک و بیارزش نیست.
هوش مصنوعی: چطور ممکن است که ماه، پیش روی صورت او سفید باشد؟ آفتاب در اینجا فقط به مثابه یک چراغ صبحگاهی است.
هوش مصنوعی: صائب به زهرآلوده میرسد، یعنی گاهی اوقات به ما نیکی و لطفی میشود، حتی اگر فقط یک نگاه کوچک از خوبان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سرمهٔ گردون به چشمم گرد راهی بیش نیست
پیش ما آتش نژادان، شعله، آهی بیش نیست
نیست بیرون پای دل از حلقهٔ فرمان زلف
با وجود آنکه هندوی سیاهی بیش نیست
هر که در گام نخست عشق از خود می رود
[...]
در کف عاشق به غیر برگ کاهی بیش نیست
نه فلک پیشش نشان تیر آهی بیش نیست
چیست این طول امل فکری کن ای سستاعتقاد
بر سر آمد وعده آخر سال و ماهی بیش نیست
میرود از باد خوشتر ابلق لیل و نهار
[...]
ز الفت خوبان که سودش اشک و آهی بیش نیست
بهرهای گر هست عاشق را نگاهی بیش نیست
پیک عاشق سوی معشوقان نگاهی بیش نیست
ترجمان بیزبان عشق آهی بیش نیست
نیست شکر و شکوهای ز افزایش و کاهش مرا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.