گنجور

 
صائب تبریزی

از سواد شهر وحشت می‌کند دیوانه‌ام

می‌کشد از لفظ دامن معنی بیگانه‌ام

داغ دارد پاکی دامان من فانوس را

شمع را دست حمایت می‌شود پروانه‌ام

دل به درد آید ز عاجزنالی من سنگ را

آسیا را بازمی‌دارد ز گردش دانه‌ام

خانه من چون کمان پاک است از اسباب عیش

پر برآرد میهمان چون تیر در کاشانه‌ام

باده گلرنگ نتواند مرا سیراب کرد

می‌مکد انگشت ساقی را لب پیمانه‌ام

گرچه چشم نوبهار از لاله من روشن است

باده را می‌سوزد از لب‌تشنگی پیمانه‌ام

با خرابی‌های ظاهر باطنی دارم چو گنج

جغد باشد نیل چشم زخم در ویرانه‌ام

گرچه زندانی است دست خالیم در آستین

کارساز عالمی از همت مردانه‌ام

نیست از موج حوادث بر دلم صائب غبار

جوهر شمشیر باشد ابجد طفلانه‌ام

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

آن پری دور از من و من در غمش دیوانه‌ام

آشنای اویم و از خویشتن بیگانه‌ام

چون سگ دیوانه بر در مانده‌ام حیران و زار

نیستم قابل از آن، ره نیست در کاشانه‌ام

داد جام باده‌ام دل گشت فانی زین طرب

[...]

فضولی

نوخطان را دوست می‌دارد دل دیوانه‌ام

من چو مجنون نیستم در عاشقی مردانه‌ام

خضر می‌گویند بر سرچشمه‌ای برده ست راه

قطره ای گویا چکیده جایی از پیمانه‌ام

عقل را هر لحظه تکلیفی‌ست بر من در جهان

[...]

فصیحی هروی

جوش ذوقم خوش‌نشین کشور میخانه‌ام

موج فیضم خانه‌زاد ساغر و پیمانه‌ام

می‌زنم لاف شکیبایی و از طوفان اشک

موجهء گرداب را مانَد ، مصیبت خانه‌ام

باز در دارالشفای تب گدایی می‌کنم

[...]

کلیم

نه سزاوار حرم نه لایق بتخانه‌ام

در خراب‌آباد دنیا جغد بی‌ویرانه‌ام

فرقم از سرکوب محنت یک نفس خالی نبود

گر ز کار افتاد دستم ریخت بر سر خانه‌ام

بس که هرگز پر ندیدم جام عیش خویش را

[...]

صائب تبریزی

بس که محکم کرده در سستی بنا کاشانه‌ام

جلوه مهتاب سیلاب است در ویرانه‌ام

صبر من از خارخار شوق پا بر جا نماند

ریشه از دندان موران داشت دایم دانه‌ام

آن سیه‌روزم ، که در ایّامِ عمرِ خود ندید

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه