زاهد خشک ز میخانه چه لذت گیرد؟
گل کاغذ ز بهاران چه طراوت گیرد؟
کنج عزلت به پریشان نظران زندان است
دل رم کرده محال است ز خلوت گیرد
دل پریشان و پریشانتر ازو زلف حواس
به چه امید کسی دامن فرصت گیرد؟
سرو از برگ سراپا کف در یوزه شده است
که ز بالای تو سرمشق رعونت گیرد
نکشد زیر زمین وحشت تنهایی را
هر که در روی زمین خوی به وحدت گیرد
تا نشویند به خونابه دل دست دعا
چه خیال است که دامان اجابت گیرد؟
کوته آندیش تری نیست ز من عالم را
در ره سیل مرا خواب فراغت گیرد
مشو از یاس نفس پیش عزیزان غافل
کز نفس آینه صاف کدورت گیرد
غیر صائب که به جور تو بدآموز شده است
کیست این کاسه پر زهر به رغبت گیرد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هر که در وقت جوانی ره طاعت گیرد
خط پاکی ز عرق ریزی خجلت گیرد
تا به کی چون سگ دیوانه ز بی توفیقی
در دم صبح ترا خواب ز غفلت گیرد؟
چون سرآمد همه عمر به نافرمانی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.