گنجور

 
صائب تبریزی

در بیابان جنون سلسله پردازی نیست

روزگاری است درین دایره آوازی نیست

نه همین کوچه و بازار ز مجنون خالی است

در بیابان جنون نیز نظربازی نیست

وحشت آباد بود در نظر من شهری

که به هر کوچه او خانه براندازی نیست

برنیاید نفس از طوطی شیرین گفتار

در حریمی که رخ آینه پردازی نیست

به چراغ مه و خورشید نگردد روشن

هر حریمی که در او شعله آوازی نیست

می توان یافت ز پیچیدگی بال و پرم

که به گیرایی مژگان تو شهبازی نیست

نیست ممکن که تراود سخن از من صائب

در حریمی که در او چشم سخن سازی نیست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
صائب تبریزی

در بیابان جنون سلسله‌پردازی نیست

روزگاری است درین دایره آوازی نیست

حزین لاهیجی

مدتی شد که در این بزم سخن سازی نیست

گوش چندان که دهم، زمزمه پردازی نیست

یا رب از زخم دلم زحمت مرهم بردار

غیر این روزنهٔ فیض، در بازی نیست

آنکه یک عمر، در این تنگ قفس داشت مرا

[...]

غروی اصفهانی

جز غمت سر سویدای مرا رازی نیست

لیک دم بسته زبان را سر غمازی نیست

دل گرفتم ز دو گیتی و چنان یکه شدم

که بجز ساز غم عشق تو دمسازی نیست

از غم لالۀ روی تو شدم داغ و چه باک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه