گنجور

 
صائب تبریزی

اگر چه نیک نیم در پناه نیکانم

عجب که تشنه بمانم، سفال ریحانم

ز اشک شمع به شبگردی اشک من پیش است

ز گریه زمزم صد کعبه شبستانم

چرا عزیز نباشم به دیده ها چون خال

کبوتر حرم آن چه زنخدانم

صدف به آب گهر تا دهن نمی شوید

نمی برد به زبان نام چشم گریانم

همان تلاش نهانخانه وطن دارم

اگر دهد به کف دست جا سلیمانم

به هر که منکر جوش سرشک من باشد

اگر بود پسر نوح، موج طوفانم

گشاده روی به احباب چون گل صبحم

به گرمخونی چون آفتاب تابانم

تلاش میوه جنت نمی کنم صائب

هلاک سیب زنخدان و نار پستانم

 
 
 
مسعود سعد سلمان

هر آن جواهر کز روزگار بستانم

چرا دهم به خس و خار ار نه بستانم

به دست چپ بدهم آن گهر که در یک سال

بهای صد گهر از دست راست بستانم

چو تیر هر جا ناخوانده گر همی نروم

[...]

سوزنی سمرقندی

ز هر بدی که تو دانی هزار چندانم

مرا نداند از آن گونه کس که من دانم

به آشکار بدم در نهان ز بد بترم

خدای داند و من ز آشکار و پنهانم

تن من است چو سلطان معصیت‌فرمای

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

بعهدهای گذشته امین من آن بود

که شعر خوانم بر آنکه سیم بستانم

بقحط‌سالی افتادم از هنرمندان

که گر بیان کنم آنرا بشرح نتوانم

اگر بیابم آنرا که شعر دریابد

[...]

مولانا

خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم

به خواب دوش که را دیده‌ام نمی‌دانم

ز خوشدلی و طرب در جهان نمی‌گنجم

ولی ز چشم جهان همچو روح پنهانم

درخت اگر نبدی پا به گل مرا جستی

[...]

سعدی

یکی یهود و مسلمان نزاع می‌کردند

چنان که خنده گرفت از حدیث ایشانم

به طیره گفت مسلمان: گر این قبالهٔ من

درست نیست خدایا یهود میرانم

یهود گفت: به تورات می‌خورم سوگند!

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه