ربوده خواب مرا حسن بی مثال دگر
گران چو خواب به چشمم بودخیال دگر
زخشم وناز فزون می شود محبت من
که هر جلال بود عشق را جمال دگر
گذشتن از سیر تقصیرمن به روی گشاد
به انفعال من افزود انفعال دگر
زضعف قوت نقل مکان نمانده مرا
چگونه نقل زحالی کنم به حال دگر
نمی شود زگهر چشم شور چشمان سیر
که هست هرکف دریا کف سئوال دگر
اگر دهم ز نفس جان به خلق چون عیسی
نفس مکش که خموشی بود کمال دگر
به چشم اگر پرکاهی زخرمن دونان
نهم ،شود پی پرواز چشم بال دگر
گدازلقمه محال است سیرچشم شود
که می شود لب نانش لب سئوال دگر
زیان نکرد سلیمان زدلنوازی مور
به حسن سلطنت خود فزود خال دگر
مسازروترش از خوردن غضب صائب
که درجهان نبود لقمه هلال دگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گذشتم از سر عشقت من و خیال دگر
گل دگر چمن دگر و نهال دگر
بس است در شب هجر توام توانایی
همین قدر که زحالی روم بحال دگر
امیدوار به عفوم، چنانکه می ترسم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.