گنجور

 
صائب تبریزی

آب کن در شیشه ساقی گر شراب صاف نیست

کشتی ما را به خشکی بستن از انصاف نیست

می توانست از زر گل کرد ما را بی نیاز

حیف گوش باغبان را پرده انصاف نیست

گوهر نایاب را بتوان به شیرینی خرید

در بهای بوسه ای گر جان دهی اسراف نیست

گر سخن کیفیتی دارد سرایت می کند

هیچ عیبی اهل معنی را بتر از لاف نیست

پشت بر من می کند هر گاه رویی دید ازو

سینه ام با سینه آیینه زان رو صاف نیست

خرمن مه پیش من یک جو ندارد اعتبار

دانه عنقای ما جز نقطه های قاف نیست

در سخن از عرفی و طالب ندارد کوتهی

عیب صائب این بود کز زمره اسلاف نیست

 
 
 
صائب تبریزی

در سر مشکل پسندان نشأه انصاف نیست

ورنه در تعمیر دلها، درد کم از صاف نیست

از جوانان پاکدامانی طمع کردن خطاست

در بهاران آبها در جویباران صاف نیست

دور باش وحشت ما سنگ دارد در بغل

[...]

اسیر شهرستانی

خجلت الفت کشد هر دل که با ما صاف نیست

نسخه ای رنگین تر از مجموعه انصاف نیست

سینه صافم دوست از دشمن نمی داند دلم

می زنم داد محبت با دو عالم لاف نیست

صید معنی گشته ام پیشش گواه حال من

[...]

بیدل دهلوی

وضع ترتیب ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

قابل این ز‌ه کمان قبضهٔ نداف نیست

از عدم می‌جوشد این افسانه‌های ما و من

گر ‌به معنی وارسی جز خامشی حراف نیست

غفلت دلها جهانی را مشوش وانمود

[...]

فرخی یزدی

هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست

گر وکالت هم فتد در چنگشان انصاف نیست

شاه و دربار و وزارت عز و جاه و ملک و مال

هیچ چیزی نیست کاندر قبضه اشراف نیست

عاقلان دیوانه‌ام خوانند و چون مجنون مرا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه