به جرم این که متاع هنر بود بارم
یکی ز گرد کسادی خوران بازارم
گهر شود به نهانخانه صدف پنهان
ز غیرت گهر آبدار گفتارم
چه عرض گوهر خوش آب و رنگ خویش دهم
که مرده خون به رگ رغبت خریدارم
مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد
که عقده ای نگشاید ز رشته کارم
من بلند نوا را درین چمن مپسند
که غنچه باشد در زیر بال منقارم
نرفته است ز دل بر زبان دروغ مرا
کجی گذار ندارد به راست بازارم
بده به دست من اکسیر رنگ را ساقی
که همچو برگ خزان دیده است رخسارم
غرض زدوری چون من نگاهبانی چیست
به گرد گلشنت انگار خار دیوارم
چگونه جان برم از جور آسمان صائب
اگر نه لطف ظفرخان شود هوادارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساس هنرمندی اشاره دارد که به دلیل نبود تقاضا و کسادی بازار هنر در رنج است. شاعر به خود میبالد که مانند گوهر درون صدف پنهان است، اما از اینکه نتوانسته است ارزش و زیبایی خود را به مردم نشان دهد، غمگین است. او در تلاش است تا به دیگران ثابت کند که هنر و آفرینش او ارزشمند است. شاعر به ظلمت و ناکامیهای خودش در جامعه اشاره میکند و در نهایت به امید کمک یک دوست یا حامی به نام ظفرخان صحبت میکند. او در جستجوی راهی برای فرار از مشکلات و یافتن محل توجه و احترام است.
هوش مصنوعی: به دلیل اینکه هنر من ارزش و اعتبار دارد، من به تنهایی در این بازار کساد و بیاهمیت شناخته میشوم.
هوش مصنوعی: مروارید در درون صدف به خاطر محافظت از زیباییاش پنهان میشود. من نیز به خاطر ارزش و زیبایی کلامم، آن را از چشم دیگران دور نگهداشتهام.
هوش مصنوعی: چه چیزی درباره زیبایی و ارزش گوهر خود بگویم که من هنوز زندهام و خون عشق در رگهایم جریان دارد؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است آسمان در آغوش غروب رنگ حنا داشته باشد که گرهای از مشکل من باز شود؟
هوش مصنوعی: من صدای بلند را در این باغ نمیپسندم، چون غنچهای در زیر بال منقارم وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دل من راست و صداقت وجود دارد و هیچ دروغی نمیتواند به زبان من بیاید. من هیچ کجی و نادرستی ندارم و همه چیز در من با راستگویی همراه است.
هوش مصنوعی: میخواهم که ای ساقی، جرعهای رنگین به من بدهی، زیرا صورتم مثل برگهای خزان شده و پژمرده است.
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق تو مثل نگهبانی هستم که در اطراف گلستان تو می چرخد، اما به نظر می رسد که فقط به عنوان خاری در دیوار وجود دارم.
هوش مصنوعی: چطور میتوانم از ظلم آسمان رهایی یابم اگر لطف و یاری ظفرخان پشتوانهام نباشد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.