به جرم این که متاع هنر بود بارم
یکی ز گرد کسادی خوران بازارم
گهر شود به نهانخانه صدف پنهان
ز غیرت گهر آبدار گفتارم
چه عرض گوهر خوش آب و رنگ خویش دهم
که مرده خون به رگ رغبت خریدارم
مگر فلک ز شفق دست در حنا دارد
که عقده ای نگشاید ز رشته کارم
من بلند نوا را درین چمن مپسند
که غنچه باشد در زیر بال منقارم
نرفته است ز دل بر زبان دروغ مرا
کجی گذار ندارد به راست بازارم
بده به دست من اکسیر رنگ را ساقی
که همچو برگ خزان دیده است رخسارم
غرض زدوری چون من نگاهبانی چیست
به گرد گلشنت انگار خار دیوارم
چگونه جان برم از جور آسمان صائب
اگر نه لطف ظفرخان شود هوادارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ایا بفضل و کرم یاد کرده از کارم
زیاد کرد تو بسیار شکرها دارم
خصایل تو سزاوار مدحتند همه
بجلوه کردن آن من رهی سزاوارم
چنان کنم بسعادت که تا کم از یکسال
[...]
نظامی ارچه نمرد است مرده انگارم
به نظم مرثیتش حق طبع بگذارم
چه گر نمیرد و آنگاه مرثیت گویم
چو نشنود که چه گویم چه سود گفتارم
لطیف مرثیتی پیش او فرو گویم
[...]
خدایگانا سالی مقیم بنشستم
به بوی آنکه مگر به شود ز تو کارم
همی نیاید نقشی به خیره چه خروشم
همی نگردد کارم نفیر چون دارم
نه ماه دولتم از چرخ میدهد نورم
[...]
از آن قبل که سر عالم بقا دارم
بدین سرای فنا سر فرو نمیآرم
نشاط من همه زی آشیان نه فلک است
اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم
نه آن کسم که درین دامگاه دیو و ستور
[...]
نیَم ز کار تو فارغ، همیشه در کارم
که لحظه لحظه تو را من عزیزتر دارم
به ذات پاک من و آفتاب سلطنتم
که من تو را نگذارم، به لطف بردارم
رخ تو را ز شعاعات خویش نور دهم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.