گنجور

 
صائب تبریزی

ز گریه سرکشی افزود آن پریوش را

که شعله ور کند اشک کباب، آتش را

ز چهره عرق آلود یار در عجبم

که کرده است چسان جمع، آب و آتش را؟

عنان نخل خزان دیده در کف بادست

چگونه جمع کنم این دل مشوش را؟

مه به پرورش تن روان شود مشغول

مکن به جام سفالین شراب بی غش را

به بوالهوس مکن از روی التفات نگاه

به خاک ره مفکن تیر روی ترکش را

ضرور تا نشود، لب به گفتگو مگشا

عنان کشیده نگه دار اسب سرکش را

مرا نهال امید آن زمان شود سرسبز

که نخل موم کند ریشه در دل آتش را

به سیم و زر نشود حرص و آز کم صائب

که نیست از خس و خاشاک سیری آتش را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۶۰۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
صائب تبریزی

شکیب نیست ز معشوق، عشق سرکش را

که سوختن نبود اشتهای آتش را

ز چوب گل من دیوانه را چه ترسانی؟

کسی به چوب نترسانده است آتش را

تلاش مرتبه امتیاز کمتر کن

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

ز ناله منع مکن عاشق بلاکش را

کسی نه بسته به افسون زبان آتش را

به گرم و سرد جهان هر که ساخت همچون شمع

شکسته رونق بازار آب و آتش را

هجوم خار کند شعله را قوی چنگال

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه