گنجور

 
صائب تبریزی

افزود گرانباری غفلت ز شتابم

شد آبله پای طلب پرده خوابم

آن سوخته جانم که به هر سوی دواند

مانند سگ هرزه مرس موج سرابم

خونابه اشک است مرا باده گلرنگ

هر چند جهان مست شد از بوی کبابم

در مشرب من تلخ می آب حیات است

از چشمه کوثر نتوان راند به آبم

افسوس بودحاصل تخمی که مرا هست

در شوره زمین صرف شود اشک سحابم

نومید نیم از کرم پیر خرابات

در بحر شکسته است سبو همچو حبابم

چون صبح شمرده است نفس در جگر من

نقدست ز روشن گهری روز حسابم

طول املم بسته به زنجیر اقامت

هر چند چو اوراق خزان پا به رکابم

صائب دگر از هوش و خرد طرف نبندد

هر کس دهنی تلخ کند از می نابم

 
 
 
فیض کاشانی

گه جلوه لاهوت دهد جام شرابم

گه عشوهٔ نا سوت فریبد بسرابم

گه نقل و کباب از کف جانانه ستانم

گه فرقت جانانه کند سینه کبابم

جز محنت دوریش عقابی نشناسم

[...]

بیدل دهلوی

بی حوصلگی‌کرد درین بزم ‌کبابم

چون اشک نگون ساغر یک جرعه شرابم

پامال هوسهای جهانم چه توان‌کرد

مخمل نی‌ام اما سر هر موست به خوابم

بنیاد من آب و گل تشخیص ندارد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
سحاب اصفهانی

آمد ز درو داد به کف جام شرابم

هم آب بر آتش زد و هم آتش از آبم

از آتش سودای گلی دل زندم جوش

این است که دایم چکد از دیده گلابم

با مدعی آمد به سرم آه که دارد

[...]

فروغی بسطامی

چندان به سر کوی خرابات خرابم

کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم

گر کار تو فضل است چه پر وا ز گناهم

ور شغل تو عدل است چه حاصل ز ثوابم

افسانه دوزخ همه باد است به گوشم

[...]

محیط قمی

چشمان تو امروز نموده است خرابم

آن گونه که مدهوش به فردای حسابم

هجران و وصال تو بود خلد و جحیمم

اندیشه خود جرم و خیال تو صوابم

با عدل تو حسن عمل نیست امیدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه