یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد
سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود
خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد
از فضا کم نشود وحشت خونین جگران
لاله را دل سیه از دامن صحرا گردد
صیقل آینه غیب همان در غیب است
دل محال است به تدبیر مصفا گردد
دل وحشت زده از سینه کجا یاد کند؟
چه خیال است که گوهر به صدف واگردد؟
قطره تا موج سبکسیر تواند گردید
حیف باشد گره خاطر دریا گردد
در دل ساده ما عقل کند جلوه عشق
نقطه سهو بر این صفحه سویدا گردد
رشته گوهر عبرت که نگاهش خوانند
تا کی از بی بصری دام تماشا گردد؟
چهره شمع شد از سیلی پروانه کبود
به چه امید کسی انجمن آرا گردد؟
سینه چاک مرا بخیه زدن ممکن نیست
هر سر خاری اگر سوزن عیسی گردد
عشق در پرده ناموس نماند صائب
قاف پوشیده کجا از پر عنقا گردد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تجربیات درونی خود میپردازد. او به نبود یوسف، نمادی از دلخوشی و امید، اشاره دارد و میگوید که خوشبختی گمشدهای نیست که پیدا شود. مشکلات و رنجها به اوج خود رسیده و با وجود تلاش، به نظر نمیرسد که حوادث به بهبودی منجر شوند. همچنین شاعر از ناتوانی در تغییر سرنوشت و دلهای وحشتزده سخن میگوید و به ناامیدی و اندوهی که از آن به وجود آمده، اشاره میکند. در نهایت، عشق را شایسته ناموس میداند و به غیرممکن بودن برخی خواستهها اشاره میکند. در کل، شعر به عمق ناامیدی، عشق و رنج انسانی میپردازد.
هوش مصنوعی: دل خوشی مانند یوسف نیست که به آسانی پیدا شود؛ همچنین عافیتی که گم شده، دلیلی برای ناامیدی نیست چون ممکن است دوباره پیدا شود.
هوش مصنوعی: خندهی کبک از بالای کوه، به جنون و دیوانگی ما افزوده است و سنگ کوچکانی که در دست کودکان است، به این حالت ما دامن میزند.
هوش مصنوعی: اگر ترس خونین گلهای لاله از فضای اطراف کم نشود، دل تیره و تار من از دامن صحرا ناامید و مغموم خواهد شد.
هوش مصنوعی: آینهای که باطن را نشان میدهد، تنها در عالم غیب وجود دارد. دل نمیتواند با تدبیر و تلاش خود پاک و روشن شود.
هوش مصنوعی: دل آشفته و نگران نمیداند چطور به یاد بیاورد؟ چه تصوری است که انگار جواهر به صدف برمیگردد؟
هوش مصنوعی: اگر قطرهای بتواند به یک موج آرام تبدیل شود، جای تعجب است که دلش بخواهد به دریا وصل شود.
هوش مصنوعی: در دل بیتکلف ما، عقل باعث میشود که زیبایی عشق نمایان شود و در این جهان، نادرستیها مانند لکهای بر صفحه سفید زندگی به چشم میآیند.
هوش مصنوعی: رشتهای از تجربیات و عبرتها وجود دارد که اگر به آن توجه نکنیم، همچنان در دام نادانی و عدم بینش گرفتار خواهیم ماند. تا چه زمانی میخواهیم بدون شناخت به تماشا بپردازیم؟
هوش مصنوعی: چهره شمع از ضربههای پروانه کبود و تار شده است. با چه امیدی ممکن است کسی بخواهد در جمع به زیبایی بپردازد؟
هوش مصنوعی: قلب من جراحتهای عمیقی دارد که هیچ درمانی برای آنها وجود ندارد. حتی اگر سوزن عیسی، که به معنای شفابخشی است، در دست باشد، نمیتواند این زخمها را ببندد.
هوش مصنوعی: عشق هیچگاه نمیتواند در پرده و حجاب باقی بماند. برای رسیدن به مقام بلند و زیبایی عشق، نمیتوان در خفا و پنهانی زندگی کرد. عشق واقعی باید آزادانه بروز کند و نمیتواند در محدودیتها بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد
خشم را هر که فرو خورد توانا گردد
چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام
به چه امید کسی بادیه پیما گردد؟
آب گوهر چه غم از تلخی دریا دارد؟
[...]
هرچه آنجاست چو آنجا رویاینجاگردد
چه خیال است که امروز تو فردا گردد
در مقامی که بود ترک و طلب امکانی
رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد
جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ
[...]
هر که را راه سخن وا شده موسی گردد
هر که پاس دم خود داشت مسیحا گردد
هر که او پاک درون تر گرهش مشکل تر
که گهر وانشود بحر اگر واگردد
اطلس کار جهان را نه چنان بافته اند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.