گنجور

 
صائب تبریزی

یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد

عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد

سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود

خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد

از فضا کم نشود وحشت خونین جگران

لاله را دل سیه از دامن صحرا گردد

صیقل آینه غیب همان در غیب است

دل محال است به تدبیر مصفا گردد

دل وحشت زده از سینه کجا یاد کند؟

چه خیال است که گوهر به صدف واگردد؟

قطره تا موج سبکسیر تواند گردید

حیف باشد گره خاطر دریا گردد

در دل ساده ما عقل کند جلوه عشق

نقطه سهو بر این صفحه سویدا گردد

رشته گوهر عبرت که نگاهش خوانند

تا کی از بی بصری دام تماشا گردد؟

چهره شمع شد از سیلی پروانه کبود

به چه امید کسی انجمن آرا گردد؟

سینه چاک مرا بخیه زدن ممکن نیست

هر سر خاری اگر سوزن عیسی گردد

عشق در پرده ناموس نماند صائب

قاف پوشیده کجا از پر عنقا گردد؟

 
 
 
صائب تبریزی

زهر، تریاق به اکسیر مدارا گردد

خشم را هر که فرو خورد توانا گردد

چون به یک جا نکند منزل مقصود مقام

به چه امید کسی بادیه پیما گردد؟

آب گوهر چه غم از تلخی دریا دارد؟

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
بیدل دهلوی

هرچه آنجاست چو آنجا روی‌اینجاگردد

چه خیال است‌ که امروز تو فردا گردد

در مقامی‌ که بود ترک و طلب امکانی

رو به دنیاست همان گرچه ز دنیا گردد

جمع شو ، مرکز نه دایرهٔ چرخ برآ

[...]

سعیدا

هر که را راه سخن وا شده موسی گردد

هر که پاس دم خود داشت مسیحا گردد

هر که او پاک درون تر گرهش مشکل تر

که گهر وانشود بحر اگر واگردد

اطلس کار جهان را نه چنان بافته اند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه