گنجور

 
صائب تبریزی

از گرمروان خار مغیلان گله دارد

اینجاست که نشتر خطر از آبله دارد

از درد شکایت دل بی حوصله دارد

این خار ز پیراهن یوسف گله دارد

چون آهِ مصیبت‌زده آرام ندارم

دستِ که خدایا سر این سلسله دارد؟

این قافله از خوابِ گران است گرانبار

فریاد چه تأثیر درین مرحله دارد؟

از دست تهی راهرو عشق ننالد

پا بر سر گنج گهر از آبله دارد

از گردش چشم تو فلک بی‌سر و پا شد

پیداست حبابی چه قدر حوصله دارد

ز ابلیس خطر بیش بود پیشروان را

از گرگ جگردار خطر سر گله دارد

چون نقش قدم هر قدم از پوست برآید

هر کس خبر از دوری این مرحله دارد

خون می‌چکد از شعلهٔ آواز، جرس را

تا چشم که سر در پی این قافله دارد؟

تشریف گرفتاری ما عاریتی نیست

کز موجه خود آب روان سلسله دارد

برهم خورد از جوهر خود آینهٔ صاف

حیرت‌زده از جنبش مژگان گله دارد

با شوق جهانگرد دو گام است دو عالم

صائب چه غم از دوری این مرحله دارد؟

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظیری نیشابوری

قاصد دلی آزرده تر از آبله دارد

می آید از آن کوی و ز رفتن گله دارد

کس خیمه نیفراخت به سرچشمه حیوان

گاهی گذری خضر برین مرحله دارد

شاید که شود جلوه گر از غیب جمالی

[...]

صائب تبریزی

از گردش افلاک کجا دل گله دارد

این خانه ویران چه غم زلزله دارد

هر چند شکستن پر و بالی است گهر را

یوسف ز دل آزاری اخوان گله دارد

از شکوه همین موج سراپای زبان نیست

[...]

اسیر شهرستانی

دور از تو قدح شکوه صراحی گله دارد

از حسرت لعلت دل جام آبله دارد

تنها به دلی چشم تو راضی نشد از من

دزدی است که سر در پی این قافله دارد

بیدل دهلوی

آنجاکه خیالت ز تمناگله دارد

اندیشه اگر خون نشود حوصله دارد

چشمم ز هماغوشی مژگان گله دارد

این ساغر حیرت صفت آبله دارد

شمشادقدان را به گلستان خرامت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه