داغ ناسور مرا گر بر دل صحرا نهند
از خجالت لاله ها بر کوه پا بالا نهند
از لب پیمانه ها خیزد نوای العطش
پنبه مغز مرا گر بر سر مینا نهند
این عزیزانی که من در مصر دولت دیده ام
در ترازو جنس یوسف را به استغنا نهند
کشتی جمعی که دارد از توکل بادبان
بیشتر در غیر موسم روی در دریا نهند
پرتو رویش چنین گر مجلس افروزی کند
زود باشد شمعها سر را به جای پا نهند
غنچه خسبانی که سر پیچیده اند از روزگار
سر چو صائب بر سر زانوی استغنا نهند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان عواطف عمیق و دردناک شاعر پرداخته و اوضاع و احوال انسانها در مواجهه با رنج و زیباییهای زندگی را توصیف میکند. شاعر از احساساتش نسبت به زخمهای عاطفی و شکستها صحبت میکند و همچنین به زیباییها و شگفتیهایی که در زندگی وجود دارد اشاره میکند. او به نمادهایی مانند لالهها و شمعها اشاره میکند تا تضاد میان زیبایی و درد را به تصویر بکشد. همچنین اشارهای به شخصیتهای محترم و دوستیها نیز دارد و در نهایت به نوعی حس تنهایی و استغنای عاطفی اشاره میکند. شعر از زبانی زیبا و پر راز و رمز برخوردار است که خواننده را به تفکر و تأمل وا میدارد.
هوش مصنوعی: اگر زخم عمیقی بر دلم بگذارند، از شرم لالهها بر روی کوهها قد میکشند.
هوش مصنوعی: اگر از لب پیمانهها صدای تشنگی بلند شود، مغز من را میسوزاند، حتی اگر بر سر مینا بگذارند.
هوش مصنوعی: این افرادی که من در مصر از نعمت و ثروت مشاهده کردهام، در مقایسه با جنس یوسف، خود را بینیاز نشان میدهند.
هوش مصنوعی: کشتی گروهی که بیشتر به تکیه بر خداوند اعتماد دارند، در زمانهای نامناسب و غیرمناسب، به دریا میروند.
هوش مصنوعی: اگر نور چهرهاش چنین مجلس را روشن کند، به زودی شمعها سرهای خود را به جای پاها قرار خواهند داد.
هوش مصنوعی: غنچهای که در خواب است و روزگار او را به پیچیدگی انداخته، سرش مانند صائب بر زانوی بینیازی قرار میگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت گل، خوبان چو بزم عیش در صحرا نهند
عاشقان را تازه داغی بر دل شیدا نهند
نازنین را عشق ورزیدن نزیبد، جان من
شیرمردانِ بلاکش پا در این غوغا نهند
دیدهٔ نااهل باشد بر چنان رویی دریغ
[...]
زلف مشکین را چو خوبان بر رخ زیبا نهند
نعل بر آتش ز بهر بردن دلها نهند
هر خدنگی کافکنند از تیر مژگان بر جگر
مرهمی دیگر ز درد و داغ بر بالا نهند
وصف حسن دوست پیش جاهلان کج نظر
[...]
بار غم سنگیندلان بر جان غمفرسا نهند
هر که را از پا دراندازند، بر سر پا نهند
در مقام چارهسازی چون شوند این سرکشان
بر سر زخم تمنا، داغ استغنا نهند
منزلم از بس که چون ماتمسرا پر شیون است
[...]
برگ عیشی قسمت ما نیست در بستان هند
همزبان ما نشد جز طوطی از سبزان هند
بلبل گلزار ایرانم، بدآموز گلم
برنمیتابد دماغم سنبل و ریحان هند
چون قفس تنگ است بر ما عندلیبان این چمن
[...]
نسبتی باشد بتان هند را با پان هند
حاصلی نبود بجز خون خوردن از سبزان هند
می کنند از بس زموی سر خودآرایی بجاست
گر به درد آید سر معشوقی مردان هند
در سواد هند دست از لذت دنیا بشوی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.