گنجور

 
صائب تبریزی

از خرابی چون نگه دارم دل دیوانه را؟

سیل یک مهمان ناخوانده است این ویرانه را؟

چاک سازند آسمان ها خیمه نیلوفری

دست اگر بردارم از لب نعره مستانه را

عشق اگر از حسن عالمسوز بردارد نقاب

شمع چون پروانه گردد گرد سر پروانه را

شد مکرر می پرستی، گردش چشمی کجاست؟

تا نهم بر طاق نسیان شیشه و پیمانه را

فارغم از آشنایان تا به دست آورده ام

دامن لفظ غریب و معنی بیگانه را

تا نظر بر خالش افکندم گرفتارش شدم

هست از صد دام گیرایی فزون این دانه را

فارغند از عیش تلخ ما زمین و آسمان

نیست باک از تلخی می شیشه و پیمانه را

چون خسیسان بخت سبز از چرخ مینایی مجو

از زمین دل برآر این سبزه بیگانه را

حرف اهل درد را صائب به بی دردان مگوی

پیش خواب آلودگان کوته کن این افسانه را

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۲۴ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
وطواط

ای هوای تو شده مقصود هر فرزانه را

چرخ با مهر تو خویشی داده هر بیگانه را

صورتی شاهانه داری ، سیرتی در خورد آن

سیرت شاهانه باید صورت شاهانه را

نکته ای ز الفاظ تو ابکم کند گوینده را

[...]

امیرخسرو دهلوی

باز دل گم گشت در کویت من دیوانه را

از کجا کردم نگاه آن شکل قلاشانه را

گاه گاه، ای باد، کانجاهات می افتد گذر

ز آشنایان کهن یادی ده آن بیگانه را

هر شب از هر سوی در می آیدم در دل خیال

[...]

سلمان ساوجی

محتسب گوید: که بشکن، ساغر و پیمانه را

غالباً دیوانه می داند، من فرزانه را

بشکنم صد عهد و پیمان، نشکنم پیمانه را

این قدر تمیز هست، آخر من دیوانه را

گو چو بنیادم می و معشوق ویران کرده‌اند

[...]

ناصر بخارایی

می‌کشد عشق تو سوی خود دل دیوانه را

هست سوزی کو به شمعی می‌کشد پروانه را

سیل چشمم رفت و ویران کرد بنیاد دلم

چون ز درد و غم نگه دارم من این ویرانه را

میل خالت دارم و اندیشه‌ام از زلف توست

[...]

جامی

رخنه کردی دل به قصد جان من دیوانه را

دزد آری بهر کالا می شکافد خانه را

تخم مهر خال او در دل میفکن ای رقیب

بیش ازین ضایع مکن در سنگ خارا دانه را

خیز گو مشاطه کاندر زلف مشکینت نماند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه