گنجور

 
صائب تبریزی

آن سنگدل از شکوه ما باک ندارد

آتش غمی از ناله خاشاک ندارد

از دیده شورست نگهبان دل چاک

در ظاهر اگر سینه ما چاک ندارد

محتاج به زیور نبود حسن خداداد

دندان گهر حاجت مسواک ندارد

آلوده به تهمت نشود پرده عصمت

یوسف غمی از پیرهن چاک ندارد

اندیشه ز خواری نکند حرص تهی چشم

آرامگهی دام به از خاک ندارد

گردن به چه امید کشم من که درین دشت

آهوی حرم طالع فتراک ندارد

صائب چه خیال است شود مخزن گوهر

هر کس دهن خود چو صدف پاک ندارد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صائب تبریزی

از تلخی می ساغر ما باک ندارد

این حوصله را هیچ کف خاک ندارد

گردن مکش از تیغ که این خانه تاریک

راهی به جز از روزن فتراک ندارد

تلخی بنه از سر که ندارد خطر از تیغ

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه