گنجور

 
صائب تبریزی

نست چون مژگان بلند و پست در گفتار من

تیر یک ترکش ز همواری بود افکار من

پیش من طوطی ز خجلت سبز نتواند شدن

گوشها را تنگ شکر می کند گفتار من

اشک نیسان را که در چشم صدف گرداند آب

مهره گل می شمارد گوهر شهوار من

خواب شیرینی که مردم جا به چشمش می دهند

می کند کار نمک با دیده بیدار من

از غزل پر کن بود دیوان من صائب تهی

سبزه بیگانه را ره نیست در گلزار من

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode