گنجور

 
صائب تبریزی

حرف آن لب در میان افکنده‌ای

شور محشر در جهان افکنده‌ای

در لباس چشم آهو بارها

خویش را در کاروان افکنده‌ای

غنچه خوش حرف را با صدزبان

مهر حیرت بر زبان افکنده‌ای

شورش عشق و جنون را چون نمک

در خمیر خاکیان افکنده‌ای

از خرام همچو آب زندگی

لرزه بر آب روان افکنده‌ای

چهره گل را به شبنم شسته‌ای

آب در صحرای جان افکنده‌ای

شور محشر را نمک‌چش کرده‌ای

در دهان دلبران افکنده‌ای

چون رطب شیرین‌لبان عهد را

چاک‌ها در استخوان افکنده‌ای

در لباس چشم آهو بارها

سایه بر صحراییان افکنده‌ای

خم شده است از بار منت پشت خاک

گوهر از بس رایگان افکنده‌ای

ای بسا گوهر که از شرم کرم

در کنار ما نهان افکنده‌ای

عاشقان را از خیال خود به نقد

در بهشت جاودان افکنده‌ای

عالمی را دشمن ما کرده‌ای

دوستی بر دیگران افکنده‌ای

بوسه بر دستت، که تیر غمزه را

بی‌تأمل بر نشان افکنده‌ای

صائب از افکار مولانای روم

طرفه شوری در جهان افکنده‌ای

 
 
 
عطار

بوی زلفت در جهان افکنده‌ای

خویشتن را بر کران افکنده‌ای

از نسیم زلف مشک‌افشان خویش

غلغلی اندر جهان افکنده‌ای

وز کمال نور روی خویشتن

[...]

مولانا

بوی مشکی در جهان افکنده‌ای

مشک را در لامکان افکنده‌ای

صد هزاران غلغله زین بوی مشک

در زمین و آسمان افکنده‌ای

از شعاع نور و نار خویشتن

[...]

فیض کاشانی

شور عشقی در جهان افکنده‌ای

مستیی در انس و جان افکنده‌ای

کرده‌ای پنهان محیط بیکران

قطره‌ای زان در میان افکنده‌ای

جلوه داده حسن را زان جلوه باز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه