گنجور

 
صائب تبریزی

نهال شمع ز سبزی ازان برومندست

که دایم از پر پروانه برگ پیوندست

شده است مرکز پرگار آهوان مجنون

اسیر عشق به هر جا رود نظربندست

چرا به تیغ شهادت نمی نهد گردن؟

به آب زندگی آن کس که آرزومندست

بشوی نقش خودی را که دیده خودبین

به آبگینه ز آب حیات خرسندست

گشاد قفل دل زنگ بسته عاشق

به یک اشاره ابروی یار در بندست

چو سکه دل به زر و سیم کم عیار مبند

که همچو برگ خزان دیده سست پیوندست

به خوردن دل خود باش قانع از روزی

که نان خلق گلوگیرتر ز سوگندست

دهن به خنده مکن باز همچو بی مغزان

که پر ز خون، دهن پسته از شکرخندست

کلام هیچ مدانان به مردم همه دان

هزار پله گرانتر ز کوه الوندست

به کام طفل مزاجان سنگدل صائب

شکستن دل ما چون شکستن قندست

 
 
 
حکیم نزاری

دلی که عاشق روی نگار دلبندست

نه ممکن است که با صابریش پیوندست

کسی که او به صفت صابرست عاشق نیست

به عشق و صبر نظر کن که چند در چندست

کدام عاشق صادق شنیده ای که ز هجر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
سیف فرغانی

دلم بسلسله زلف یار در بندست

اگر قبول کنی حال من ترا پندست

زبند مهرش چون پای دل شود آزاد

مرا که باسر زلفش هزار پیوندست

بسان لیلی بگشایی وببندی زلف

[...]

نظیری نیشابوری

به حرف اهل غرض قرب و بعد ما بندست

دل شکسته ما را هزار پیوندست

از آن دمم که به حیرت فکنده دیدن او

نگه به گوشه چشمم هنوز در بندست

نگه دلیر نشد تا مژه به پیش آمد

[...]

فیاض لاهیجی

ز زهر ناوک او دل چو شهد خرسندست

اگر غلط نکنم تیرش از نی قندست

گره ز طرَة خود باز اگر کنی چه شود

گره‌گشایی ما عمرهاست در بندست

کسی به دوست رسد کز جهان تواند رست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه