گرچه چون مجنون زشور عشق صحرایی شدم
خاررا دست حمایت از سبک پایی شدم
داشت چشم باز عالم راسیه در دیده ام
تا نظر بستم ز دنیا عین بینایی شدم
تابع خورشید باشد سایه در سیر و سکون
چون تو هر جایی شدی من نیز هر جایی شدم
خاکساری پیشه خود کن که من چون آفتاب
درنظرها سر بلند از جبه فرسایی شدم
آنچنان کز لفظ گردد معنی بیگانه دور
من ز وحشت در سواد شهر صحرایی شدم
طاقت دیدار چشم تنگ ظرف من نداشت
محو در نظاره چشم تماشایی شدم
داشت فارغبال خاموشی من آزاده را
در قفس محبوس چون طوطی ز گویایی شدم
علم رسمی می کند دلهای روشن راسیاه
من به نادانی ازان قانع ز دانایی شدم
نیستم فارغ ز پیچ و تاب از شرمندگی
تا علم چون سرو در گلشن به رعنایی شدم
نقش بست از کوتهی بر خاک، بال و پر مرا
بس که چون طاوس مشغول خود آرایی شدم
داشتم روشن تر از شبنم درین بستان دلی
دل سیه چون لاله من از باده پیمایی شدم
چون توانم سر برآورد از محیط بیکنار
من که در سیر وجود قطره دریایی شدم
پاس صحبت داشتن آسایش از من برده بود
قانع از همصحبتان صائب به تنهایی شدم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از عشق و دلدادگی صحبت میکند که شخصیت شاعر را به حالتی شوریده و مجنون تبدیل کرده است. او از ترس و جدایی از دنیا به حالتی عمیق و بینا دست یافته و فهمیده که عشق او را به هر جایی که معشوقش باشد میکشاند. شاعر از تعلق به زمین و خودخواهی که به عنوان خاکساری باید داشته باشد، صحبت میکند و به این نکته میپردازد که چگونه بر اثر عشق، به فرسایش و از خودگذشتگی دست یافته است. او از عدم توانایی در دیدار چشم و برخورداری از تعریف عشق در کلمات میگوید و نشان میدهد که عشق میتواند او را از حالت خاموشی به بیان و گویایی برساند. در نهایت، در مییابد که تنها بودن و انزوا او را به تفکرات عمیقتری میکشاند و به قناعت در تنهایی رسیده است.
هوش مصنوعی: برای عشق مانند مجنون، به بیابان رفتم و با وجود اینکه دلی بیقراری دارم، دست من بر روی خاری از عشق و رنج، با نرمی و لطافت قرار گرفت.
هوش مصنوعی: من در دنیای واقعی، دیدگاههای مختلف و حقایق زیادی را مشاهده کردم، اما هنگامی که از این دنیا روی گردانیدم و به درون خودم نگاه کردم، به درک واقعی و بینش عمیقتری رسیدم.
هوش مصنوعی: سایه باید با خورشید حرکت کند، چه در حال حرکت باشد و چه در حالت ساکن. من نیز مانند تو در هر جایی که بروی، من هم در آنجا هستم.
هوش مصنوعی: تو humble باش و تواضع را پیشه خود کن، زیرا من مانند آفتاب، در چشمها نمایان و از جبه فرسودگی بالاتر رفتهام.
هوش مصنوعی: زمانی که واژهها دیگر معنای خود را از دست دهند، من از ترس و ناامیدی، به دور از هیاهوی شهر به یک دشت بیابانی پناه بردم.
هوش مصنوعی: چشمان من تحمل دیدار را نداشتند و به شدت در تماشای زیبایی خیره شدم.
هوش مصنوعی: من که آزاد و بیخیال بودم، در قفسی نگهداری میشدم مانند طوطیای که از گفتن بازمانده است.
هوش مصنوعی: آگاهی و دانشی که بهطور رسمی آموزش داده میشود، دلهای روشن را به تاریکی میکشاند و من با نادانی از آنچه میدانستم راضی شدم.
هوش مصنوعی: من از شرمندگی رها نیستم و همچنان درگیر پیچیدگیها هستم، اما به خاطر علم و دانش خود مانند درخت سرو در باغ، به زیبایی و جلوهای خاص دست یافتهام.
هوش مصنوعی: با اندکی طعنه از روی زمین به من اهانت شده است. دیگر نیازی به بال و پر نیست، زیرا مثل طاووس به آرایش خود مشغول شدم.
هوش مصنوعی: در باغی که با طراوت و شادابی آراسته است، دلی داشتم که از تاریکی و غم شبیه لاله بود؛ به خاطر نوشیدن شراب، حالتی سرشار از زندگی و روشنی پیدا کردم.
هوش مصنوعی: من چگونه میتوانم از دایره محدودی که در آن هستم، خارج شوم، زمانی که در سفر وجودم به اندازه یک قطره دریا هستم؟
هوش مصنوعی: این جمله بیانگر این است که گفتگو و درمیان گذاشتن احساسات و افکار با دیگران، آرامش و آسایش را از من ستانده است. بر همین اساس، به این نتیجه رسیدم که به تنهایی بهتر است و از همصحبتی با دیگران قانع شدم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.