گنجور

 
صائب تبریزی

فروغ ماه محال است پایدار بود

دو هفته است لباسی که مستعار بود

مباش در پی زینت که طره زرتار

به فرق مرده دلان شمع برمزاربود

فریب راستی از کجروان مخور زنهار

که بدگهرچوشودراست تیرماربود

ز اختیار مزن دم چونیستی آزاد

کدام بنده شنیدی به اختیار بود

زبان آتش سوزنده را کند کوتاه

جبین هر که ز خجلت ستاره بار بود

به قدر حوصله از راز می کنند آگاه

که بحر جای گهرهای شاهوار بود

اگر ز عشق دلت شد دو نیم خندان باش

که دل دونیم چوگردید ذوالفقاربود

فنا به سلطنت اهل حق نیابد راه

ز دار رایت منصور پایدار بود

چنان که جنبش نبض قلم ز گفتارست

حیات من به سخنهای آبداربود

به منزل از همه کس پیشتر رسد صائب

سبکروی که درین راه بردبار بود