گنجور

 
صائب تبریزی

جذبه ای کوتا سر از زندان تن بیرون کنم

چند لنگر در ضمیر خاک چون قارون کنم

من که بر سر خاک می ریزم به دست دیگران

در جهان بیوفا طرح عمارت چون کنم

رهنمایی می کنم مرغان فارغبال را

گاه گاهی گر سر از کنج قفس بیرون کنم

تیره نتوان کرد آب زندگانی را به خاک

جان چه باشد تا نثار آن لب میگون کنم

نسبتی در خاکساری نیست با مجنون مرا

کز غبار خاطر خود طرح صد هامون کنم

من که پر در لامکان بی نیازی می زنم

حاش لله شکوه از ناسازی گردون کنم

آب در چشم غزال از آه گرم من نماند

با خمار نرگس میگون لیلی چون کنم

غیرت همکار بنددست و پای جرات است

می روم زین بزم تا پروانه را ممنون کنم

صائب از شرم سبکباری گذارد پا به کوه

کوه درد خویش را گر عرض بر مجنون کنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سنایی

ای مسلمانان ندانم چارهٔ دل چون کنم

یا مگر سودای عشق او ز سر بیرون کنم

عاشقی را دوست دارم عاشقان را دوستر

صدهزاران دل برای عاشقی پر خون کنم

سوختم در عاشقی تا ساختم با عاشقان

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آخرای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم

چند در چنگ فراقت دیدگان پر خون کنم

افعی زلفت که برزمرد همی غلطد چرا

خیره بروی هر زمان از جزع بر افسون کنم

یکشب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

آخر ای جان جهان تدبیر وصلت چون کنم؟

چند در چنگ فراقت دیده و دل خون کنم؟

افعی زلفت که بر زمرد همی گردد چرا

خیره بروی هر زمان چون جزع تو افسون کنم؟

یک شب ار بینم دو دست خویش طوق گردنت

[...]

امیرخسرو دهلوی

سایه وارم هر شب از سودای زلفت، چون کنم؟

چند گرد خویشتن گه سحر و گه افسون کنم!

از دل بدخوی خود خونابه ای دارم که گر

قطره ای از دل برون ریزم، جگرها خون کنم

تو به بند کشتن من، من بر آن کز دوستی

[...]

جهان ملک خاتون

دل ز تنهایی به جان آمد ندانم چون کنم

هر زمان از آتش دل دیده را پر خون کنم

ای دو زلف کافرت خود سر فرو نارد به ما

ای نگار ماه رخ گر صد هزار افزون کنم

در شب هجران ز روی چون زر و سیماب اشک

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه