طعمه مور شوی گرچه سلیمان شدهای
زال می گردی اگر رستم دستان شدهای
ای که چون موج به بازوی شنا می نازی
عنقریب است که بازیچه طوفان شدهای
عالم خاک بجز صورت دیواری نیست
چه درین صورت دیوار تو حیران شدهای؟
دست در دامن دریای کرم زن، ورنه
تشنه می میری اگر چشمه حیوان شدهای
می کند هستی فانی ترا باقی، مرگ
تو چه از دولت جاوید گریزان شدهای؟
چرخ نه جامه فانوس مهیا کرده است
بهر شمع تو، تو از بهر چه گریان شدهای؟
مصر عزت به تمنای تو نیلی پوش است
چه بدآموز به این گوشه زندان شدهای؟
چرخ و انجم به دو صد چشم ترا میجوید
در زوایای زمین بهر چه پنهان شدهای؟
آسیای فلک از بهر تو سرگردان است
تو ز اندیشه روزی چه پریشان شدهای؟
شکوه از درد نمودن گل بی دردیهاست
شکر کن شکر که شایسته درمان شدهای
بود سی پاره اجزای تو هر یک جایی
این چنین جمع به سعی که چو قرآن شدهای؟
کمر و تاج به هر بی سروپایی ندهند
به چه خدمت تو سزاوار دل و جان شدهای؟
دامن دولت خورشید چو شبنم به کف آر
چه مقید به تماشای گلستان شدهای؟
چون به میزان قیامت همه را میسنجند
بهر سنجیدن مردم تو چه میزان شدهای؟
بیخودی جامه فتح است درین خارستان
تو درین خانه زنبور چه عریان شدهای؟
پیش عفو و کرم و رحمت یزدان صائب
کم گناهی است که از جرم پشیمان شدهای؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان مفهوماتی عمیق درباره انسان و جایگاه او در جهان میپردازد. او میگوید که اگرچه انسان ممکن است به مقامهای بلندی برسد، اما در نهایت مانند طعمهای در دستان حوادث و سرنوشت قرار دارد. شاعر اشاره میکند که همه چیز در این عالم فانی و زودگذر است و آدمی باید به سرچشمههای رحمتی چون دریای کرم پناه ببرد.
شاعر تأکید میکند که زندگی مملو از درد و تلاش است و نه تنها باید شکرگزار نعمتها باشیم، بلکه باید به درک عمیقتری از وجود خود برسیم. او از آدمی میخواهد که در میان چالشهای زندگی، به خود و ارزشهایش توجه کند و بیخبر از دنیا، در پی حقیقت و کمال باشد. در نهایت، شاعر به عفو و رحمت خداوند اشاره میکند و میگوید که انسانها با همه خطاها و گناهان، میتوانند به رحمت الهی امیدوار باشند.
هوش مصنوعی: اگرچه به مقام والایی رسیدهای و همچون سلیمان شدهای، اما همچنان ممکن است که در برابر مشکلات کوچک به راحتی آسیبپذیر شوی. حتی اگر قهرمان بزرگی مانند رستم باشی، باز هم ممکن است در چنگال ظرافتها و چالشهای زندگی به طعمهای ساده تبدیل شوی.
هوش مصنوعی: ای تو که مانند موج در آب به خود میبالید، به زودی به بازیچهی طوفان تبدیل خواهی شد.
هوش مصنوعی: این دنیا فقط شکلی مانند دیوار دارد و چیزی بیشتر نیست. تو که در این ظاهر به حیرت افتادهای، چرا به عمق واقعیت نگاه نمیکنی؟
هوش مصنوعی: دست خود را به دامن دریای کرم بزن، وگرنه اگر تشنه بمانی، مانند چشمهای خواهی مرد که خشک شده است.
هوش مصنوعی: هستی فانی تو را به جاودانگی میرساند، اما آیا به راستی از مرگ که نشانی از ابدیت است، فرار کردهای؟
هوش مصنوعی: چرخ فلک برای نور شمع تو، هیچگونه تزیینی آماده نکرده است. تو چرا برای چه دلی عصبانی و ناراحت هستی؟
هوش مصنوعی: مصر به خاطر آرزوی تو به رنگ نیل درآمده است. پس چرا در این گوشه زندان از بدیهای دنیا درس میگیری؟
هوش مصنوعی: جهان و ستارهها با دقت بسیار در حال جستجوی تو هستند؛ زیرا میخواهند بدانند در کدام گوشه زمین پنهان شدهای.
هوش مصنوعی: آسمان برای تو به دور میچرخد، اما تو به خاطر فکر کردن به روزی که در آینده خواهی داشت، بیقرار و نگران هستی.
هوش مصنوعی: به جای این که از درد و رنج خود شکایت کنی، باید از این که در وضعیت بهتری قرار گرفتهای سپاسگزار باشی.
هوش مصنوعی: تو مانند این هستی که اجزای وجودت به سی قسمت تقسیم شده و هر کدام در جایی خاص قرار دارند. این جمعآمدگی به زحمت به وجود آمده، چنانکه قرآن به صورت جمع و نظم خاصی تنظیم شده است.
هوش مصنوعی: به هر کسی که لیاقت و شایستگی ندارد، نمیتوان مقام و ارزشی مانند کمر و تاج داد. تو اما به خاطر فضیلتهایت، به خاطر حسنرفتارت، شایستهی بهترینها هستی.
هوش مصنوعی: دولت و نعمت خورشید را مانند شبنم در دامن خود بگیر و از آن بهرهمند شو، زیرا خیلی به تماشای زیباییهای گلستان مشغول شدهای و ممکن است فرصتهای دیگر را از دست دهی.
هوش مصنوعی: زمانی که در روز قیامت همه انسانها را به سنجش میکشند، تو در مقایسه با دیگران در چه اندازه و مقیاسی قرار داری؟
هوش مصنوعی: در این دنیای پر از دشواریها و مشکلات، تو که در این محیط پر از خطر و زحمت قرار داری، چه طور به این حالت ویران شدهای که خود را بیپوشش و عریان نشان میدهی؟
هوش مصنوعی: در مقابل عفو، کرم و رحمت خداوند، گناهانی که انسان به خاطر آنها پشیمان شده، چندان اهمیتی ندارند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شوخ و میخواره و شبگرد و غزلخوان شده ای
چشم بد دور که سرفتنه دوران شده ای؟
هر چه در خاطر عاشق گذرد می دانی
خوش ادایاب و ادافهم و ادادان شده ای
تو که هرگز سخن اهل سخن نشنیدی
[...]
ای دل از فیض محبت چه بسامان شده ای
عشقت آن مایه نیفشرد که عمان شده ای
خواب آسایشی از خویش دگر چشم مدار
کز خیال لبش ای دیده نمکدان شده ای
نگذری تا ز رعونت نچشی لذت درد
[...]
امشب ای زلف سیه سخت پریشان شدهای
مگر آگه ز دل بی سر و سامان شدهای
گر ز دست تو به هر حلقه دلی لرزان نیست
پس چرا با همه تاب این همه لرزان شدهای
هم گره بر کمر سرو خرامان زدهای
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.