دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ
شبی به روز نکردیم زیر پای چراغ
به ناامیدی من رحم کن که می سوزد
طبیب بر سر بالین من به جای چراغ
همیشه زیر سیاهی است داغ روزن من
درآن حریم که تاریک نیست پای چراغ
بس است معذرت کشتنم پشیمانی
که آه سرد نسیم است خونبهای چراغ
اگر چه ریخت ز هم تاروپود فانوسم
به گردش است همان درسرم هوای چراغ
اگر ستاره به خورشید می رسد صائب
کجا رسد به رخ آتشین صفای چراغ ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به موضوع ناامیدی و تنهایی میپردازد. او از چراغ به عنوان نمادی از روشنایی و امید صحبت میکند و بیان میکند که در تاریکی شب نتوانستهاند به روشنی دست پیدا کنند. شاعر از درد و رنج خود میگوید و به پزشک اشاره میکند که به جای چراغ، در بالین او حضور دارد. شاعر احساس میکند که زندگیاش همیشه در سایه است و امیدی به روشنایی ندارد. او از پشیمانی و غم جدایی سخن میگوید و در نهایت به مقایسهی ستاره و خورشید میپردازد و میپرسد که چگونه میتوان به زیبایی و صفای چراغ رسید در حالی که خودش در تاریکی به سر میبرد.
هوش مصنوعی: صبح دمید و ما هیچگاه به چراغ شب عادت نکردیم. در طول روز هم زیر پای چراغ نرفتیم.
هوش مصنوعی: به ناامیدی من رحم کن، زیرا در کنار من، طبیب به جای چراغ، نگران و دلسوز است و می سوزد.
هوش مصنوعی: در هر حالتی، مشکلی که در زندگی دارم همیشه با من است. اما در جایی که نور وجود دارد و تاریکی نیست، میتوانم به آرامش برسم.
هوش مصنوعی: کافی است که دیگر از کشتن من عذرخواهی کنی، پشیمانی تو مانند نسیمی سرد است که تنها جان چراغ را گرفته است.
هوش مصنوعی: اگرچه ظاهر فانوسم به هم ریخته و نامنظم شده، اما در دل من هنوز آرزوی روشنایی و روشنگری وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر ستارهای به بزرگی و درخشش خورشید دست یابد، پس چه جایی برای زیبایی و روشنی چراغی که همچنان کوچک و کمنور است، باقی میماند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.