چون سرو به غیر از کف افسوس برم نیست
از توشه به جز دامن خود بر کمرم نیست
بال و پر من چون شرر از سوختگان است
هر جا نبود سوخته ای بال و پرم نیست
چون تیغ، مرا سختی ایام فسان است
هر سنگ، کم از دست نوازش به سرم نیست
چون سیل درین دامن صحرای غریبی
غیر از کشش بحر دگر راهبرم نیست
از فرد روان خجلت صد قافله دارم
هر چند به جز درد طلب همسفرم نیست
چون آینه و آب نیم تشنه هر عکس
نقشی که ز دل محو شود در نظرم نیست
هر کس که مرا دید چو من سوخته دل شد
داغی که نسوزد جگری بر جگرم نیست
چون غنچه تصویر، دلم جمع ز تنگی است
امید گشایش ز نسیم سحرم نیست
از دست عنان داده تر از موج سرابم
هر چند که از منزل و مقصد خبرم نیست
زندان فراموشی من رخنه ندارد
در مصرم و هرگز ز عزیزان خبرم نیست
صائب همه کس می برد از شعر ترم فیض
استادگی بخل در آب گهرم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و دردهای درونی شاعر میپردازد. شاعر احساس تنهایی و ناامیدی میکند و به محدودیتها و کمبودهای خود اشاره دارد. او به دلایل مختلفی از جمله فقدان عشق و ارتباطات، دلتنگی و حسرت را تجربه میکند. شاعر در توصیف وضعیت خود از تشبیهات و نمادهای مختلفی استفاده میکند، مانند "سرو" و "تیغ" که نشاندهنده سختیها و چالشهای زندگیاش هستند. همچنین زندان فراموشی و عدم ارتباط با عزیزانش احساس گمگشتگی را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر از ناامیدی خود مینالد و حس میکند که هیچ چیز نمیتواند به او امید بخشد.
هوش مصنوعی: من مانند سرو، جز افسوس و حسرت چیزی ندارم و از تمامی داراییهایم تنها دامن خود را به کمر بستهام.
هوش مصنوعی: پر و بال من مانند شعلهای است که از دل سوختگان برآمده است، هر جا که سوختگی نباشد، پر و بال من هم آنجا وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من در برابر سختیهای زندگی مانند تیغ، آسیبپذیرم و هیچ سنگی در زندگیام نمیتواند به اندازهی نوازش و محبت به من صدمه بزند.
هوش مصنوعی: در دشت وسیع و غریب، مانند سیلی جاری، جز نیروی دریا که مرا هدایت کند، چیزی دیگر ندارم.
هوش مصنوعی: من از اینکه روح من درگیر است، احساس شرمندگی میکنم، چرا که با وجود اینکه تعداد زیادی از رهبران و موفقان را در کنار خود دارم، اما در واقع تنها دردی که دارم، آرزوی همراهی در مسیر طلب و جستجو است.
هوش مصنوعی: مثل آینه و آب که نیمهتشنهاند، هر تصویری که از دل محو شود، در نظرم وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مرا میبیند، مانند من دلی آتشین و سوخته میشود. هیچ دردی وجود ندارد که مانند این درد در دل من باشد و نتواند آتش آن را خاموش کند.
هوش مصنوعی: دل من مانند غنچهای است که در تنگنا به سر میبرد و انتظار گشایشی را دارد، اما امیدی به نسیم صبحگاهی برای بهبود وضعیتم ندارم.
هوش مصنوعی: من مثل موج سراب، از کنترل خودم خارج شدهام، هرچند که از مقصد و جایی که باید بروم هیچ اطلاعی ندارم.
هوش مصنوعی: من در زندانی از فراموشی به سر میبرم که در آن هیچگونه رخنهای وجود ندارد و هرگز از حال عزیزانم باخبر نیستم.
هوش مصنوعی: هر کسی از شعر من بهرهای میبرد، اما من در برابر احساساتم، همانند گوهری در آب، از زیرکی و هوش خود نسبت به شاعری دریغ نمیکنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ماهیست کز آن روی چو ماهت خبرم نیست
وان چهره زیبای تو پیش نظرم نیست
همچون گل در خاکم و چون شکر در آب
زان غم که ز رخسار و لبت گل شکرم نیست
بر گردون ظفرم هست ولیکن
[...]
در کوی تو از دست رقیبان گذرم نیست
ورهم گذرم هست مجال نظرم نیست
گر تیغ رسد بر سرم از عشق ننالم
من عاشق و رندم ز سر خود خبرم نیست
تا مرغ گلستان توام نیست زمانی
[...]
ترسا بچهای کز می و جامش خبرم نیست
خواهم برمش نام ولی آن جگرم نیست
کافر شدم از بسکه کنم سجده به پایش
اینست که زناری از او بر کمرم نیست
ناقوس نوازم که مناجات بت اینست
[...]
غیر از شکن طره به جایی گذرم نیست
جز کنج قفس راه به جای دگرم نیست
چون غنچه پژمردهام و لاله بیرنگ
زان روز که غم در دل و خون در جگرم نیست
من بوی گل از داغ دل خویش شنیدم
[...]
پر بیکسم امروزکسی را خبرم نیست
آتش به سرخاککه آن هم به سرم نیست
رحم است به نومیدی حالمکه رفیقان
رفتند به جاییکه در آنجاگذرم نیست
ایکاش فنا بشنود افسانهٔ یأسم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.