گنجور

 
صائب تبریزی

خط شبرنگ کز او حسن بتان را خطرست

چشم عیار ترا پرده گلیم دگرست

نیست از آب گهر بر جگر تشنه لبان

از لب لعل تو داغی که مرا بر جگرست

ناامیدی است به پیغام لباسی خرسند

ور نه از یوسف ما باد صبا بیخبرست

دولتی را که بود بال هما باعث آن

پیش ارباب بصیرت به جناح سفرست

چه خیال است ز ما خاطر خاری شکند؟

پای پر آبله سوختگان دیده ورست

زنگ افسوس بود قسمتش از نقش و نگار

هر که چون آینه و آب، پریشان نظرست

دیده حسرت غواص نفس باخته ای است

هر حبابی که درین قلزم خون جلوه گرست

طالع شبنم بی شرم بلند افتاده است

ورنه از دامن گل دامن ما پاکترست

در شکرزار قناعت نبود تلخی عیش

دیده مور درین بادیه تنگ شکرست

شکوه از سنگ ندارد گهر ما صائب

هر شکستی که به گوهر رسد از هم گهرست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیر معزی

این چه شادی است‌ که زو در همه عالم خبرست

وین چه شکرست‌ که زو در همه عالم اثرست

این چه بادست که او را ز نعیم است نسیم

وین چه ابرست‌ که او را ز سعادت مَطَرست

وین چه سورست که پنداری جشنی است بزرگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
جمال‌الدین عبدالرزاق

اینهمه لاف مزن گر چه ترا سیم وزراست

که زر وسیم بر اهل خرد مختصرست

دل مبند ار خردی داری بر سیم وزرت

که زروسیم جهان همچو جهان در گذرست

زوبدنیات حسابست بعقبات عقاب

[...]

مجیرالدین بیلقانی

روز بس خرم و موسم ز همه خوبترست

عید فطرست که عالم همه پر زیب و فرست

باز در مهد شرف کوکبه عید رسید

موکب عشرت و شادی و طرب بر اثرست

شاهد عید که آنرا مه نو می خوانند

[...]

مولانا

تا نلغزی که ز خون راهِ پس و پیش‌ ترست

آدمی‌دزد زِ زردزد کنون بیشترست

گربزانند که از عقل و خبر می‌دزدند

خود چه دارند کسی را که ز خود بی‌خبرست

خود خود را تو چنین کاسد و بی‌خصم مدان

[...]

ابن یمین

مدتی در طلب مال جهان کردم سعی

تا بآخر خبرم شد که ز نفعش ضررست

عوض هر چه بمن داد فلک عمر ستد

نکند فایده فریاد که اینش هدرست

عمر ضایع شده و مال نماندست بجا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه