گنجور

 
صائب تبریزی

به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد

غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد

من عاجز نفس چون راست سازم زیر بار او؟

که از تکلیف بار عشق پشت آسمان خم شد

پریشانی شود شیرازه جمعیت خاطر

مشو در هم اگر کار جهان یک چند درهم شد

گنه را خرد مشمر گر نداری تاب رسوایی

که بهر گندمی بیرون زباغ خلد آدم شد

نمی باشد غبار کینه در دل پاک گوهر را

شدم من از خجالت آب هر جا خصم ملزم شد

نباشد در بساط آسمان هم جود بی منت

زبار منت خورشید پشت ماه نو خم شد

براق عالم بالاست فیض صحبت پاکان

مسیحا آسمان پرواز از دامان مریم شد

زهر بیدل نمی آید لب دعوی فرو بستن

دلم شق چون قلم گردید تا این رخنه محکم شد

غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل

ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد

به از قطع تعلق نیست تیغی ملک باقی را

کز این شمشیر باقی ملک ابراهیم ادهم شد

عبیر دامن لیلی است هر گردی کز او خیزد

ز آب چشم مجنون دامن دشتی که خرم شد

سخن جا می کند در بیضه فولاد چون جوهر

که طوطی در دل آیینه از گفتار محرم شد

شبستان جهان بی بهره بود از روشنی صائب

زبان آتشین من چراغ بزم عالم شد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
امیرخسرو دهلوی

ز عارض، طره بالا کن که کار خلق در هم شد

علم برکش که بر خوبانت سلطانی مسلم شد

فگندی برقع از روی و زیعقوبان بشد دیده

گذشتی بر سر بازار و حسن یوسفان کم شد

دلم می خواستی پاره، عفاک الله چنان دیدی

[...]

وفایی شوشتری

کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد

به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد

فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان

که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد

به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وفایی شوشتری
جیحون یزدی

چو ظل خسروی از خاتم شه برتر از جم شد

خرد گفت از شهان به ظل سلطان بود و خاتم شد

جم وقت این ملکزاده است اکنون کز شهی خاتم

بساطی صرح و خنگش باد و تختش مسند جم شد

همی شکرانه را آن سان بود زین جشن گنج افشان

[...]

ادیب الممالک

سپه را گاه زاری بر سپهسالار اعظم شد

که از سوگش دل شه خسته و پشت سپه خم شد

نه یک تن کم شد از ایران که مانا صد هزاران تن

که هر یک بر هزاران تن فزود اندر هنر گم شد

بنال ای چرخ بازاری و کن اشک از بصر جاری

[...]

میرزاده عشقی

چو این منظومه آفاق، سرتاسر منظم شد

همانا فارغ آفاق آفرین، از نظم عالم شد

روان فرمود از انوار انجم، بر زمین روحی

که آخر رشته ای زآن روح، ارواح مکرم شد

بدآن روح عمومی، سایه ای از پرتو یزدان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه