گنجور

 
صائب تبریزی

دروغ شیوه طبع یگانه ما نیست

شرر فشانی، کار زبانه ما نیست

تلاش مسند عزت برون در بگذار

صف نعال در آیینه خانه ما نیست

غنیمت است درین روزگار کم فرصت

که خضر مانع آب شبانه ما نیست

به عشق برق، الف می کشد به سینه خویش

به دست ابر خنک، چشم دانه ما نیست

به سینه دل صد چاک دست رد مگذار

اگر چه زلف تو محتاج شانه ما نیست

برو گل این زر خود در کنار آتش ریز

که خونبهای خس آشیانه ما نیست

به جای نقطه سویدا ز کلک می ریزد

فغان که اهل دلی در زمانه ما نیست

چرا کنیم سخن دلپذیر چون صائب؟

سخن پذیر دلی در زمانه ما نیست