زدندان ریختن عقد سخن زیر و زبرگردد
کف افسوس می گردد صدف چون بی گهر گردد
به اندک فرصتی می گردد از جان سیر تن پرور
زگوهرهای فربه رشته لاغر زودتر گردد
مکش رو در هم از طوفان چو بی ظرفان درین دریا
که هر چینی که بر ابرو زنی موج خطر گردد
اگر چون خار و خس خود را زبی برگی سبک سازی
درین دریا ترا هر موجه ای بال دگر گردد
زخود بیگانه، با خلق آشنا گشتم ندانستم
که هر کس آشنای خود نگردد دربدر گردد
مرا می زیبد از اهل بصیرت لاف بینایی
به قدر داغ اگر دل آدمی را دیده ور گردد
به ذوقی شویم از جان دست در سرچشمه تیغش
که خضر از آب حیوان با دهان خشک برگردد
رود از دست بیرون زر چو بیش از قدر حاجت شد
که خون فاسد چو شد آهن ربای نیشتر گردد
کنار و بوس می خواهم زخوبان، نیستم طوطی
که از آیینه رخساران به حرف و صوت برگردد
دل روشن زموج انقلاب آسوده می باشد
نجنبد آب گوهر بحر اگر زیر و زبر گردد
دل افسرده نگشاید به حرف دلگشا صائب
نسیم از غنچه پیکان گریبان چاک برگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی حالات و احساسات انسانی در مواجهه با مشکلات و ناملایمات زندگی میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات و استعارات به بیان این موضوع میپردازد که چگونه انسانها در دریای پر تلاطم زندگی، دچار تلاطم و سرگردانی میشوند. او به این نکته اشاره میکند که انسانها باید از درون خود آشنا به خود و اوضاعشان شوند، وگرنه دچار بیهدفی و سردرگمی خواهند شد.
شاعر همچنین به نیاز به بصیرت و درک عمیق از واقعیتهای زندگی اشاره دارد و تأکید میکند که افکار و احساسات سطحی نمیتوانند به آرامش و ثبات عاطفی منجر شوند. در نهایت، این شعر دعوت به خودشناسی و تلاش برای رسیدن به درک بهتر از وجود در بحبوحه مشکلات است.
هوش مصنوعی: وقتی که صحبتهای با ارزش و زیبا از بین بروند، مانند این است که مروارید در صدفی خالی و بیارزش بماند و افسوس بر آن میخوریم.
هوش مصنوعی: با اندکی فرصت، انسان تن آسان و راحتطلب به سرعت از جان خسته میشود و در این حال، از چیزهای باارزش و فراوان، زودتر از چیزهای کمارزش و لاغر دل میکند.
هوش مصنوعی: مراقب باش که خودت را در شرایط سخت و پرهیجان قرار ندهی، زیرا مانند کسانی که بدون ظرف در دریا هستند، به راحتی دچار مشکلات خواهی شد. هر حرکت ناگهانی و ناپختهات ممکن است باعث به وجود آمدن خطرات بزرگتری شود.
هوش مصنوعی: اگر خود را مانند خار و علف سبکبار کنی، در این دریا هر موجی تو را به سمت دیگری خواهد برد.
هوش مصنوعی: من از خودم دور شدم و با دیگران آشنا شدم، اما نمیدانستم که هر کسی با خود آشنا نشود، در نهایت سردرگم و پریشان خواهد شد.
هوش مصنوعی: این بیت به این نکته اشاره دارد که تنها افرادی که دانش و بینش عمیق دارند، میتوانند لاف زدن در مورد بینایی و درک را درک کنند. همچنین، اگر دل انسان واقعاً دچار تحول و تغییر شود، دیگر موارد ظاهری و میشوند بیاهمیت خواهند بود. به نوعی، اهمیت واقعی در عمق و باطن انسانهاست، نه در ظواهر.
هوش مصنوعی: به خاطر علاقه و شوقی که داریم، باید با جان و دل به سرچشمهای برویم که در آنجا شمشیری وجود دارد، زیرا خضر (نماد زندگی جاویدان) هم با همه قدرتش از آب زنده و حیاتبخش با دهانی خشک برمیگردد.
هوش مصنوعی: وقتی در زندگی به حد بالایی از نیاز برسیم و آن را به درستی مدیریت نکنیم، دچار آشفتگی و فساد میشویم. این وضعیت میتواند باعث بروز مشکلاتی شود که به جبران ناپذیری منتهی میشود، مانند تیزی و آسیبزایی که به دیگران میزند.
هوش مصنوعی: میخواهم در کنار زیباییها باشم و آنها را ببوسم. من مانند طوطی نیستم که فقط در اثر دیدن زیباییها، حرف بزند و آواز بخواند.
هوش مصنوعی: دل آرام و مطمئن است و از تغییرات و نوسانات زندگی نگران نیست، حتی اگر دریا به هم بریزد و آب و گوهر آن جابجا شود.
هوش مصنوعی: دل غمگین و ناراحت نمیتواند با سخن گشادهای شادابی یابد، چرا که مانند نسیم که از غنچهای برخیزد، فکر و احساس میتواند به وضعیت قبلی بازگردد و دوباره دل را در قید و بند کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی کش چون تویی در دل همه شب تا سحر گردد
تعالی الله چگونه خونش اندر چشم تر گردد
که گوید حال من پیشت، کجا یاد آورد سلطان؟
ز سرگشته گدایی کو به خواری در به در گردد
بیابان گیرم از غم هر دم و مهمانی زاغان
[...]
ز گریه چشمه شد چشمم، بمان تا چشمهتر گردد
لب خشک مرا بهتر، کز آب چشم تر گردد
شدم چون گرد سرگردان، و گِرد کوی او گردم
سر و پائی ندارد گرد او، بی پا و سر گردد
تو را همچون کمر یک روز تنگ اندر قبا آرم
[...]
سرا پای تنم هر دم ز موج دیده تر گردد
بغرقاب غمم زین بحر یارب زود برگردد
جراحتها که از تیرت مرا در سینه چاک است
بناحق میخراشم دمبدم تا تازه تر گردد
چنین کافتاده ام دور از تو اینم زنده میدارد
[...]
مباد از باده آن لبهای خون آشام تر گردد
که تیغ از آبداری تشنه خون بیشتر گردد
زناز و سرگرانی آنقدر خون در دل من کن
که یک ساغر توانی خورد از ان چون دور بر گردد
یکی صد شد زسنگ کودکان شور جنون من
[...]
لبش در باغ، رنگ آمیز گلهای تبسم شد
شکفتن گو به خجلت از دهان غنچه برگردد
نمی آید ز یوسف، جستجوی پیرکنعانی
پسر آن مهر کی دارد که دنبال پدر گردد؟
مگو طغرا به کامم آسمان هرگز نمی گردد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.