با کعبه پرستار ترا کار نباشد
آیینه ما روی به دیوار نباشد
مجنون نتوان گشت به ژولیدگی موی
مستی به پریشانی دستار نباشد
از کوچه زخم است ره کعبه مقصود
دوزخ به ازان سینه که افگار نباشد
چون مهر به راز دل هرذره رسیدیم
یک نقطه ندیدیم که در کار نباشد
نادیدنی از اهل جهان چند توانی دید
آیینه چرا تشنه زنگار نباشد
جان در تن کس نرگس بیمار تو نگذاشت
ای وای اگر چشم تو بیمار نباشد
باغی که در او بلبل آتش نفسی هست
محتاج به خارسردیوار نباشد
مکتوب مرا در بغل خود که گذارد
در کوی توگر رخنه دیوار نباشد
شدگوش صدف پرگهراز فکرتو صائب
بالاترازین رتبه گفتار نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
تا مدعی اندر پس دیوار نباشد
آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی
بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد
ای دوست برآور دری از خلق به رویم
[...]
کنجی که در او گنجش اغیار نباشد
کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد
رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
نردی و کتابی و شرابی و ربابی
[...]
هرکس که مقیم در خمّار نباشد
در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد
گر علم یقین است تو را، عین یقین جو
کان طایفه را کبر به خروار نباشد
داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر
[...]
ما را به جهان جز غم تو یار نباشد
جز جستن وصل تو مرا کار نباشد
از گلشن وصل تو من خسته جگر را
در پای دلم جز اثر خار نباشد
چون سرو روان گر گذری پیش من آری
[...]
می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد
من باشم و او باشد و اغیار نباشد
آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت
کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد
هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.