گنجور

 
صائب تبریزی

جوش می خشتی اگر از خم صهبا برداشت

سقف این میکده را جوش من از جا برداشت

دست اگر در کمر کوه کند می گسلد

زور شوقی که مرا سلسله از پا برداشت

شوری از ناله مجنون به بیابان افتاد

که دل از سینه لیلی ره صحرا برداشت

من نه آنم که تراوش کند از من سخنی

پرده از راز من آن آینه سیما برداشت

پای من بر سر گنج است به هر جا که روم

تا که از خاک مرا آبله پا برداشت

چه ز اندیشه تجرید به خود می لرزی؟

سوزنی بود درین راه، مسیحا برداشت

شرم اندیشه گداز تو که روزافزون باد

از دل اهل هوس یاد تمنا برداشت

طاقت دیدن همچشم که دارد صائب؟

دید از دور مرا بلبل و غوغا برداشت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
نظیری نیشابوری

عشق تو بند علایق ز ره ما برداشت

هرکه مجنون تو شد سلسله از پا برداشت

جنس ارزنده و ارباب بصارت مشتاق

نتوان دست ز بیعانه سودا برداشت

چون توان گشت کنون ساکن خلوتگه باغ

[...]

صائب تبریزی

از دلم عشق به جامی غمی دنیا برداشت

نتوان پنبه چنین از سر مینا برداشت

چشمه آبله ما به گهر پیوسته است

غوطه در گنج زد آن کس که پی ما برداشت

وادی عشق شد از سلسله جنبان معمور

[...]

قدسی مشهدی

چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند

قطره‌ای چند اگر ابر ز دریا برداشت

چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پی‌ام

در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت

خوش به دشنام تو آمیخته چون شهد به شیر

[...]

سلیم تهرانی

پایه ی نعش مرا یار من از جا برداشت

آخر از خاک مرا آن گل رعنا برداشت

در رهش هیچ کس از خاک مرا برنگرفت

نقش پا را نتواند کسی از جا برداشت

بگذر از هستی و خود را به مقامی برسان

[...]

جویای تبریزی

پرده از کار تو بی باکی صهبا برداشت

کوه تمکین ترا زور می از جا برداشت

کاش برداشتی از خواش دنیا دل را

آنکه بر دوش هوس بار تمنا برداشت

داده رم وحشت ما کوهکن و مجنون را

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه