دیدنت باعث سرسبزی جان میگردد
پیر در سایه سرو تو جوان میگردد
دیده مگشا به تماشا که درین عبرتگاه
هرکه پوشد نظر از دیدهوران میگردد
در سبکمغز ندارد سخن سخت اثر
که فلاخن سبک از سنگ گران میگردد
بر مدار از لب خود مهر خموشی زنهار
کاین سپر مانع شمشیر زبان میگردد
از بدان فیض محال است به نیکان نرسد
تیر کج باعث آرام نشان میگردد
عالم از جلوه مستانه او شد ویران
آب از قوت سرچشمه روان میگردد
صائب از دور محال است که افتد جامش
هرکه در میکده از دُردکشان میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به وصف تاثیرات مثبت و منفی نگاه و کلام انسانها میپردازد. شاعر با اشاره به زیباییهای دیدن محبوب، آن را عاملی برای جوانی و سرسبزی دل میداند. او هشدار میدهد که دیدن و قضاوت ناپخته میتواند عواقب بدی داشته باشد. همچنین، اشاره میکند که گفتار سبک و بیمغز تاثیری نخواهد داشت و سکوت میتواند سپری در برابر زبان تند باشد. در نهایت، به تأثیرات منفی افعال بد و دوری از خوبیها نیز اشاره میشود و قهرمانان و خوشیها را در سایه موانع و مشکلات میبیند.
هوش مصنوعی: دیدن تو باعث شادابی و نشاط روح میشود، حتی شخص مسن هم در سایهی وجود تو به جوانی و سرزندگی میرسد.
هوش مصنوعی: چشم خود را به تماشای دنیا نگشا، زیرا در این مکان عبرتآموز، هر کسی که چشمش را ببندد، از دیدن حقیقت دور میماند.
هوش مصنوعی: سخن بیمایه و بیعمق تأثیر زیادی ندارد، همچنانکه سنگهای سنگین با فلنگهای سبک و بیپایه به حرکت درمیآیند.
هوش مصنوعی: از لب خود بدون گفتن چیزی دوری کن، زیرا این سکوت میتواند دژی باشد که زبان تو را از بیان حقیقت بازمیدارد.
هوش مصنوعی: هیچ فرصتی برای نیکان از فیض و خوبیهای الهی دور نخواهد بود. حتی تیر کج، که نشانهای از بدی است، میتواند به آرامش و سکون منجر شود.
هوش مصنوعی: عالم تحت تأثیر زیبایی و جذابیت او خراب و دگرگون شده است و آب به دلیل قدرت سرچشمهاش به آرامی جریان مییابد.
هوش مصنوعی: صائب میگوید: دور از دسترس است که کسی جام او را بهدست آورد؛ چون هر که در میکده میچرخد و در کنار دیگران نشسته، نمیتواند به چنین مقام و نوشی دست یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ترک چشم تو، که با تیر و کمان میگردد
بنشان کرده دلی، از پی آن میگردد
هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد
به سر کوی تو، چون گوی، بجان میگردد
آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید
[...]
جانم از پرتو روی چنان میگردد
که دل از آتش او آب روان میگردد
هرچه پیداست نهان میشود از دیده جان
چون بر آن دیده جمال تو عیان میگردد
هرکه از تو اثر نام و نشان مییابد
[...]
بر لبم همچو جرس خنده فغان میگردد
آب اگر میخورم از دیده روان میگردد
صافدل را نبود قید علایق عیبی
عیب دیرینه کی از آینهدان میگردد
مرد در کشور ما گونه به خون رنگ کند
[...]
آدمی پیر چو شد، حرص جوان میگردد
خواب در وقت سحرگاه گران میگردد
در نظربازی من یار نهان می گردد
از میان چون بروم یار عیان می گردد
نشئهٔ می به جوانان صفت پیر دهد
طرفه سری است کز این پیر جوان می گردد
پشت من از اثر فکر محبت شد خم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.