گنجور

 
صائب تبریزی

ترک عادت همه گر زهر بود دشوارست

روز آزادی طفلان به معلم بارست

جذبه کاهربا گرچه بلند افتاده است

چه کند با پر کاهی که ته دیوارست

غم روزی و توکل نشود با هم جمع

بستن توشه درین ره به کمر زنارست

اثر از سبزه بیگانه درین گلشن نیست

چشم گستاخ ترا آینه در زنگارست

خط بی خال بود دایره بی پرگار

خال بی حلقه خط نقطه بی پرگارست

می توان کرد به آهسته رویها هموار

گرچه از سنگدلان روی زمین کهسارست

تا سخن را نکنی راست، میاور به زبان

که بود تیغ کج آن حرف که پهلودارست

گشت خونریزتر از خواب گران مژگانش

بیشتر کار کند تیغ چو لنگردارست

می رسد صبح به خورشید درخشان صائب

دیده هر که چو شبنم همه شب بیدارست

 
 
 
سعدالدین وراوینی

گرچ یادم نکنی هیچ فراموش نهٔ

که مرا با تو و یادِ تو فراوان کارست

امیرخسرو دهلوی

هر که راکن مکن هوش و خرد در کارست

مشنو، از وی سخن عشق که او هشیارست

ای که بر جان ننهی منت تیر خوبان

پای ازین دایره گرد آر که ره پر خارست

نامه گو باش سیه روی هم از رسوایی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه