چه شود گر به پیامی دل من شاد کنی؟
پیش ازان روز که بسیار مرا یاد کنی
می کند یک سخن تلخ مرا شادی مرگ
گر نخواهی به شکرخنده دلم شاد کنی
رتبه عشق خداداد ز خوبی کم نیست
ناز تا چند به این حسن خداداد کنی؟
زیر دامان گل از داغ غریبی سوزد
بلبلی را که تو از دام خود آزاد کنی
دل آباد مرا زیر و زبر گر سازی
به ازان است که صد بتکده آباد کنی
باطن عشق بود تیغ دودم ای خسرو
مصلحت نیست که خم در خم فرهاد کنی
حسن را شکوه عشاق کند ظالمتر
صائب از دوست مبادا گله بنیاد کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق شاعر است. شاعر به معشوق خود میگوید که اگر میخواهد دل او را شاد کند، بهتر است پیش از آنکه روزی برسد که او را فراموش کند، یک پیام محبتآمیز بفرستد. او بیان میکند که حتی یک کلمه تلخ میتواند شادی او را تحت تأثیر قرار دهد. همچنین اشاره میکند که عشقی که از جانب خداوند داده شده، ارزش کمی ندارد و از معشوق میخواهد کمتر به زیباییاش ببالد. شاعر همچنین به درد دل بلبل اشاره میکند که از قفس آزاد شده و میخواهد معشوقش هم او را از محبتش آزاد کند. او در نهایت تاکید میکند که عشق حقیقی عمیقتر از ظواهر است و از معشوقش میخواهد که بیدلیل گلهای نداشته باشد.
هوش مصنوعی: آیا ممکن است با یک پیام دل مرا شاد کنی؟ قبل از اینکه روزی برسد که بسیار به یاد من باشی.
هوش مصنوعی: یک سخن تلخ باعث میشود که من بر مرگ شاد شوم، اگر نمیخواهی با لبخند شیرینت قلبم را شاد کنی.
هوش مصنوعی: محبت الهی به اندازهای ارزشمند است که از خوبیهای انسان کمتر نیست. تا کی میخواهی به زیباییهایت فخر کنی و از این نعمتهای الهی غافل بمانی؟
هوش مصنوعی: بلبل در زیر گلها به خاطر تنهایی و غربت خود در حال سوختن است؛ این در حالی است که تو او را از قید و بند خود آزاد میکنی.
هوش مصنوعی: اگر دل من را به هم بریزی، برای من بهتر است تا اینکه صدها معبد بت را آباد کنی.
هوش مصنوعی: عشق به عمق و پنهانای خود مانند تیغی است، ای شاه. در شرایطی نیست که بخواهی در پیچیدگیها و سختیهای زندگی مانند فرهاد (که در افسانهها به خاطر عشقش با چالشها روبرو شد) گرفتار شوی.
هوش مصنوعی: حسن، عشق را برای عاشقان سخت و دردناک میکند. صائب، از دوست خود بترس که مبادا با شکایت و گلایهای که میکنی، پایههای دوستی را سست کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دوست دارم که برآشوبی و بیداد کنی
شادیی کن که مرا با غم و فریاد کنی
زاتش عشق چو پولاد بتابی دل من
پس دل خویش چو ناتافته پولاد کنی
بهتو ای طرفهٔ بغداد نه زان دادم دل
[...]
سر آن داری کامروز مرا شاد کنی
دل مسکین مرا از غمت آزاد کنی
خانهٔ صبر دلم کز غم تو گشت خراب
زان لب لعل شکربار خود آباد کنی
خاک پای توام و زاتش سودای مرا
[...]
چو شود گر ز من ای جان دمکی یاد کنی
خاطر خسته ما را شبکی شاد کنی
چو شدم از دل و جان بنده تو پس چه شود
گر ز بند غم و هجر خودم آزاد کنی
یک زمانم ز سر لطف خدا را بنواز
[...]
دایم دل خود به معصیت شاد کنی
چون غم رسدت خدای را یاد کنی
چند دل را به جهان گذران شاد کنی؟
خانه بر رهگذر سیل چه بنیاد کنی؟
خانهٔ دل که در او غیر هوا را ره نیست
به هوس همچو حبابش ز چه آباد کنی؟
پیچ و تاب الم عشق بود جوهر او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.