گنجور

 
صائب تبریزی

تا برون آمد به سیر ماه آن مشکین کمند

بر فلک ماه تمام از هاله شد زناربند

وعده لطف و پیام بوسه ای در کار نیست

می کند مکتوب خشکی زخم ما را خشک بند

سردمهری لازم چرخ کبود افتاده است

برف هرگز کم نمی گردد ازین کوه بلند

ای که می خواهی برآیی چون مسیحا بر فلک

نیست غیر از رخنه دل راه این بام بلند

از ته دل گوش کن ای آتش سوزان، که من

در بساط زندگی یک ناله دارم چون سپند

صحبت نیکان، بدان را چون تواند کرد نیک؟

تلخی از بادام نتوانست بیرون برد قند

سیل را خاشاک در زنجیر نتواند کشید

رهروان عشق را دنیا نگردد پای بند

زلف صائب بر دل خونبار من رحمی نکرد

از غبار خط مگر این زخم گردد خشک بند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای نگار خند خندان یک زمان با من بخند

تا کی این خشم تو تا کی چند از این ناز تو چند

شرم بردار از میان و جام می بر دست گیر

بند بگشا از میان و لب ز خندیدن مبند

گر مرا بی‌بند خواهی بند بگشا از میان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
سوزنی سمرقندی

ای جهانداری که در عهد تو گرگ و گوسفند

نیست این آنرا زیان کار آن نه اینرا سودمند

گوسفند از گرگ ترسان بود در ایام پیش

وندر ایام تو ترسان گشت گرگ از گوسفند

یک جهان گرگان دندان تیز بودند ارچه کرد

[...]

جمال‌الدین عبدالرزاق

آنکه با عزمش نماید مرکب خورشید کند

وانکه با حلمش نماید توسن افلاک تند

ادیب صابر

عارضی داری که بر وی همچو من عاشق شوند

گر ز حسن او حکایت پیش حورالعین کنند

کمال‌الدین اسماعیل

آنکه با عزمش بماند مرکب خورشید کند

و آنکه با حلمش نباشد تو سن افلاک تند

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه