گنجور

 
صائب تبریزی

ای دل بیدار را از چشم مستت خواب‌ها

دیده را از پرتو روی تو فتح الباب‌ها

گر چنین روی تو آرد روی دل‌ها را به خود

رفته‌رفته طاق نسیان می‌شود محراب‌ها

هر سبک‌دستی نیارد نغمه از ما واکشید

در شکست خویش می‌کوشند این مضراب‌ها

گرد عصیان رحمت حق را نمی‌آرد به شور

مشرب دریا نگردد تیره از سیلاب‌ها

عاقبت انجم ز روی چرخ می‌ریزد به خاک

چند ماند بر کف آیینه این سیماب‌ها؟

پرتو حسن جهانسوز تو بر مسجد گذشت

زاهدان قالب تهی کردند چون محراب‌ها

عقل معذورست در سرگشتگی زیر فلک

چون برآید مشت خاشاکی ازین گرداب‌ها؟

چون نگردد آب جان‌ها تیره در زندان جسم؟

رنگ می‌گرداند از یک جا ستادن آب‌ها

می به دور افکن که تا بر خویشتن جنبیده‌ایم

خون ما را می‌کند در کوزه این دولاب‌ها

چند صائب شکوه دل را به مسجدها برم؟

از دم گرم من آتشخانه شد محراب‌ها

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
غزل شمارهٔ ۲۹۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
بابافغانی

ای زابروی تو هر سو فتنه در محراب‌ها

فتنه را از چشم جادوی تو در سر خواب‌ها

عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می

من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آب‌ها

نگسلم زان جعد مشکین گرچه در چنگ بلا

[...]

صائب تبریزی

زخم پنهانم اگر بیرون دهد خوناب‌ها

رنگ خون پیدا کند در صلب گوهر آب‌ها

عالمی را همچو خود سرگشته دارد آسمان

چون برآید مشت خاشاکی ازین گرداب‌ها؟

بی‌قراران محبت زیر گردون چون کنند؟

[...]

بیدل دهلوی

ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تاب‌ها

چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خواب‌ها

اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست

حیرت است از قبله رو گرداندن محراب‌ها

ساغر سرگشتگی را نیست بیم احتساب

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از بیدل دهلوی
طغرل احراری

ای ز موج طلعتت نظاره در گرداب‌ها

حیرت آیینه باشد شوخی سیماب‌ها!

احتیاجی نیست در کویش به شمع دل مرا

شمع را نوری نباشد در شب مهتاب‌ها

فرش مخمل می‌کند سامان غفلت دم به دم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه