دل سودازده در طره دلدار افتاد
گل بچینید که دیوانه به بازار افتاد
همچو مفلس که فتد راه به گنجش ناگاه
بوسه را راه به کنج دهن یار افتاد
هر تنک حوصله ره یافت در آن خلوت خاص
شیشه ماست که از طاق دل یار افتاد
بر دل خونشده دندان نگذارد، چه کند؟
کار گوهر چو به انصاف خریدار افتاد
نیست ممکن نشود نقل مجالس اشکش
دیده هر که بر آن لعل شکر بار افتاد
از جبین گوهر جان را چو عرق ریخت به خاک
راه هرکس که به این وادی خونخوار افتاد
سنگ طفلان شمرد کوه گران را صائب
عاشقی را که چو فرهاد به سرکار افتاد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف احساسات عاشقانه و درد دل عاشق میپردازد. او میگوید که دل احساساتی و افسردهاش در دستان دلدار افتاده و حالتی شبیه به دیوانگی دارد. عاشق در پی بوسهای از معشوق است و در این مسیر به خلوتی خاص میرسد. دل او دچار خونریزی عاطفی است و با توجه به ارزش عشق، انتظار دارد که معشوق به او توجه کند. شاعر به توصیف عواطف شدید عاشقی و سختیهای آن میپردازد و بیان میکند که نمیتوان برای احساسات عاشقانه سخنی آورد. عشق را همچون مرگ بر میشمارد و به پیروزی و تلاش عاشقانهاش در این وادی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل بیمار و پر از شوق من در زیباییهای محبوب گرفتار شده است. بیایید گلها را بچینید، چون این دیوانه عشق به بازار عشق آمده است.
هوش مصنوعی: مانند کسی که ناگهان راهی به سوی ثروت پیدا کند، بوسه به طور ناگهانی بر لبان محبوبش نشسته است.
هوش مصنوعی: هر کسی که صبر و حوصله کمی دارد، در آن خلوت خاصی که مربوط به شیشه ماست، به جایی میرسد که از طاق دل محبوب به زمین افتاده است.
هوش مصنوعی: درد و رنجی که بر دل شخصی نشسته، قابل تحمل نیست و او نمیتواند به راحتی با آن کنار بیاید. وقتی ارزش و بهای واقعی چیزی مشخص میشود، باید به طور عادلانه با آن برخورد کرد.
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند اشک و غم خودش را در مجالس مختلف پنهان کند، به ویژه کسی که عاشق زیبایی و لطافت کسی باشد که به دلش نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که قطرات گرانبهای جان از پیشانی بر زمین ریخته میشود، هر کسی که به این سرزمین خطرناک قدم بگذارد، دچار سختی و چالش خواهد شد.
هوش مصنوعی: کودکان سنگهای کوه بزرگ را شمارش کردند، اما عاشق واقعی مثل فرهاد که در کارش جدی و سختکوش است، به مقام بالایی میرسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کس نداند که مرا با که سر وکار افتاد
گر چه در عشق چنین واقعه بسیار افتاد
غرّه بودم به شکیبایی و خود بینی عقل
برق عشق آمد و در خرمن پندار افتاد
شوق غالب شد و وجدم به خرابات کشید
[...]
کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
فکر دل کن، که مرا دست و دل از کار افتاد
بهتر آنست که چون گل نشوی همدم خار
چند روزی که گل حسن تو بی خار افتاد
میرود خون دل از دیده، ولی دل چه کند؟
[...]
راز ما خلوتیان بر سر بازار افتاد
پرده بگشا ز در خانه که دیوار افتاد
یار در خلوت ما بود بسد پرده نهان
پرده برداشت چواز خانه ببازار افتاد
آن خرامیدن دلجوی نگر بر لب جوی
[...]
آن نه مست است که می خورد و ببازار افتاد
مست آن بود که در خانه خمار افتاد
دل چُو فانوسِ خیال ، از اثرِ شعله ی شمع،
بسکه بر دور تو گردید زرفتار افتاد
شاهد حسن تو در پرده نهان بود هنوز
[...]
ناگهان صاعقه ای در صف گلزار افتاد
کز درخشنده آن لرزه به دیوار افتاد
آب جوی از جریان باد ز رفتار افتاد
شاخ سرو از حرکت مرغ ز گفتار افتاد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.