گنجور

 
صائب تبریزی

ای حسن پرده‌سوز تو برق نقاب‌ها

روی عرق‌فشان تو سیل حجاب‌ها

از نقطه‌های خال تو در هر نظاره‌ای

بیرون نوشته حرف‌شناسان کتاب‌ها

از انفعال روی تو گل‌های شوخ‌ چشم

بر پیرهن فشانده مکرر گلاب‌ها

در رشته می‌کشند گهرهای آبدار

در موج خیز حسن تو دام سراب‌ها

افکنده‌اند در جگر سنگ رخنه‌ها

از موج تازیانه حکم تو آب‌ها

در مجلس شراب تو از شوق می‌زنند

پروانه‌وار سینه بر آتش کباب‌ها

شادم ز پیچ و تاب محبت که می‌رسد

آخر به زلف، سلسله پیچ و تاب‌ها

از آه ما در انجمن حسن می‌پرد

چون نامه‌های روز قیامت نقاب‌ها

بیدار شو که در شب یلدای نیستی 

دربرده است چشم تو را طرفه خواب‌ها

بیداری حیات شود منتهی به مرگ

آرامش است عاقبت اضطراب‌ها

تسلیم شو، وگرنه برای سبکسران

تابیده‌اند از رگ گردن طناب‌ها

صائب به این خوشم که مرا آزموده‌اند

شیرین‌لبان به باده تلخ عتاب‌ها

 
 
 
غزل شمارهٔ ۷۹۴ به خوانش عندلیب
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
منوچهری

تا بادها وزان شد بر روی آب‌ها

آن آب‌ها گرفت شکن‌ها و تاب‌ها

تا برگرفت ابر ز صحرا حجاب‌ها

بستند باغ‌ها ز گل و می خضاب‌ها

اوحدی

ای نرگس تو فتنه و در فتنه خواب‌ها

زلف تو حلقه‌حلقه و در حلقه تاب‌ها

حوران جنت ار به کمالت نگه کنند

در رو کشند جمله ز شرمت نقاب‌ها

دست قضا چو نسخهٔ خوبان همی‌نبشت

[...]

جهان ملک خاتون

افتاده در دلم ز دو زلف تو تاب‌ها

زان هر شبم ز غصّه پریشانست خواب‌ها

مهمان دیده است همه شب خیال تو

آرم برای بزم خیالت شراب‌ها

خون دل از دو دیدهٔ مهجور می‌کنم

[...]

اسیری لاهیجی

جانا ز چین زلف گشا پیچ‌وتاب‌ها

تا تابد از رخت به دلم آفتاب‌ها

تا حسن جان‌فروز تو بینند عاشقان

بردار یکدم از رخ خود این نقاب‌ها

هرکس که در بهشت وصال تو ره نیافت

[...]

سیدای نسفی

ای خاکمال سرو روان تو آب‌ها

موج کناره کرد فریبت سراب‌ها

فانوس سد ره نشود نور شمع را

کی می‌شوند مانع حسنت نقاب‌ها

چشم تو را به خواب ندیدند مردمان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه