گنجور

 
صائب تبریزی

دولت چو نیست باقی بر باد رفته باشد

خوابی که از خیال است از یاد رفته باشد

از جمع و خرج هستی چون حاصلی نداریم

اوراق زندگانی بر باد رفته باشد

هرکس که زندگی را در بندگی سرآورد

امید هست از اینجا آزاد رفته باشد

زین صیدگاه ما را دل‌بستگی به دام است

چون دام هست در خاک صیاد رفته باشد

پیچیده است در کوه آواز تیشه او

هرچند از نظرها فرهاد رفته باشد

در جمع کردن دل کوشش به جاست ما را

گر زین خرابه یک دل آباد رفته باشد

از امتداد هجران ترسی که دارم این است

کز یاد او مبادا بیداد رفته باشد

بر عمر رفته افسوس صاحبدلان ندارند

خرمن چو پاک گردید گو باد رفته باشد

بعد از هلاک گشتن دردی که دارم این است

کز دل غمش مبادا ناشاد رفته باشد

با یاد آن یگانه صائب اگر دو عالم

از یاد رفته باشد از یاد رفته باشد

 
 
 
فیض کاشانی

خوش آنکه هستی من بر باد رفته باشد

سرتا بپای خویشم از یاد رفته باشد

ای دوست با من زار میکن هر آنچه خواهی

سهلست بر اسیری بیداد رفته باشد

گردر هوای وصلت صد خرمن وجودم

[...]

حزین لاهیجی

ای وای بر اسیری، کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد، صیاد رفته باشد

از آه دردناکی سازم خبر دلت را

روزی که کوه صبرم، بر باد رفته باشد

رحم است بر اسیری، کز گرد دام زلفت

[...]

آذر بیگدلی

خاکش، اگر ز دوری، بر باد رفته باشد

آن یار نیست کش یار از یاد رفته باشد

با آنکه کشت خود را، از عشق خسرو، اما

مشکل زیاد شیرین، فرهاد رفته باشد

ذوق اسیری آن مرغ داند که از پی صید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه