گنجور

 
صائب تبریزی

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید

موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید

زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی

عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید

این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست

ماه از شرم جمال او سپر بر سر کشید

تنگدستی مرگ را در کام شیرین می کند

بید از بی حاصلی بر خویشتن خنجر کشید

جوهر از بیطاقتی چون مار می پیچد به خود

زخم گستاخ که شمشیر ترا در بر کشید؟

کاسه دریوزه دریا از صدف بر کف گرفت

هر کجا مژگان صائب رشته از گوهر کشید

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ابن یمین

صبح صادق بیرق نور از افق چون برکشید

خسرو سیارگان از باختر لشکر کشید

شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد

رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید

شد روان کشتی برود نیل چون ملاح غیب

[...]

امیرعلیشیر نوایی

صبح چون رایت به فرق خسرو خاور کشید

باده خوش باشد ز جام خسروانی در کشید

کو کله کج نه به مستی هر که در وقت صبوح

لاله‌سان در جام یاقونی می احمر کشید

زیبدش در باغ رعنایی نمودن هرگه او

[...]

فضولی

هر که در بزم بلا جام توکل در کشید

از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید

نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست

ای خوش آن مستی که می مردانه تن ساغر کشید

طالب نام نکو را نیست باکی از بلا

[...]

کلیم

نیست مو کز فرق ما برگشته‌بختان سر کشید

بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید

ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست

آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید

من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است

[...]

صائب تبریزی

دل چه تلخیهای رنگارنگ ازان دلبر کشید

قطره خونی چه دریاهای خون بر سر کشید

در میان عاشقان من بی نصیب افتاده ام

ورنه قمری سرو را در زیر بال و پر کشید

زندگانی تلخ خواهد کرد بر صید حرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه