گنجور

 
صائب تبریزی

نمی رسد به حقیقت کس از سرای مجاز

پلی است آن طرف آب، عشقهای مجاز

ز مرگ بیم ندارم که در قلمرو خاک

عذاب قبر کشیدم ز تنگنای مجاز

اسیر دایره رنگ تا به کی باشم ؟

دلم چو لاله سید شد ازین سرای مجاز

بپوش خرقه عریان تنی ز حضرت عشق

که بند خانه غفلت بود ردای مجاز

مباد هیچ مسلمان اسیر قید فرنگ!

بجان رسیده ام از دست عشوه های مجاز

مبند دل به تماشای این جهان صائب

که یک دو هفته بود همچو گل وفای مجاز