دیده پرخون من گر این چنین طوفان کند
پنجه خورشید را سرپنجه مرجان کند
در تن خاکی چه بال و پر گشاید جان پاک؟
در سفال تشنه چون نشو و نما ریحان کند؟
می شود مطلق عنان نفس از وفور مال و جاه
عرض میدان اسب سرکش را سبک جولان کند
ز اشتیاق آن لب شکرفشان شد دل دو نیم
پسته را در پوست امید شکر خندان کند
جامه فانوس را بر پیکر سیمین شمع
دور باش غیرت پروانه ناچسبان کند
آبداری می کند شمشیر را خونریزتر
در لباس شرم خوبی بیشتر طوفان کند
زاهد از داغ محبت بی نصیب افتاده است
این تنور سرد هیهات است حفظ نازل کند
شعله را صائب به آسانی توان خس پوش کرد
نیست ممکن عشق سرکش را کسی پنهان کند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوستان را مهرکانی باد زر آگین کند
رنگ بستاند ز گلها باده را رنگین کند
روی هامون را کند مانند سوزن گرد زرد
هر گیاهی را بر او چون سوزن زرین کند
دختران تاک رز را گر ببیند باده خوار
[...]
پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند
خون بدان شد دل که طالب خون دل را بو کند
چنگ را در عشق او از بهر آن آموختم
کس نداند حالت من ناله من او کند
ای به هر سویی دویده کار تو یک سو نشد
[...]
بیضه خورشید را بر فرق گردون بشکند
چون همای همتم بال و پرافشانی کند
جلوه قد تو گر از ناز دامن بر زند
باغبان از گلستان از سرو قمری دل کند
غمزه ات در بزم خوبان مست خود را افگند
رنگ بر رخساره عصمت میان را بشکند
هر که را درد غریبی در جهان مضطر کند
یاد باید از عزای سبط پیغمبر کند
آنکه اندر ماتمش در باغ جنت روز و شب
اشک حسرت مصطفی از چشم گریان تر کند
آنکه تا روز جزا اندر نجف شیر خدا
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.