به مژگان بر نمی گردد نگاه از چشم گیرایش
غزالان را ز وحشت باز می دارد تماشایش
نگردد خامه بی شق سخن پرداز،حیرانم
که چون آید برون حرف از به هم چسبیده لبهایش
نبیند گرچه سرو از سرکشیها زیرپای خود
کشد خط برزمین از سایه پیش قد رعنایش
به اندک فرصتی خلخال سازد طوق قمری را
به این عنوان اگر قامت کشد سرودلارایش
نه گستاخی است گر برگرد آن سرو روان گردم
که پیش از سایه من افتاده ام یک عمر درپایش
ز طفلی از دهانش گرچه بوی شیر می آید
شکر را نی به ناخن می کند لعل شکرخایش
کسی چون چشم خود صائب ازان رخسار بردارد؟
که مانع شد عرق رااز چکیدن روی زیبایش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جذبه یک معشوق است که به شدت بر احساسات شاعر اثر میگذارد. شاعر به توصیف چشمان گیرای معشوق میپردازد که باعث وحشت غزالان میشود و قدرت کلام او را توصیف میکند، به گونهای که کلامش به سختی از لبهایش خارج میشود. شاعر به زیبایی معشوق و تأثیر آن بر دیگران اشاره میکند و بیان میکند که حتی اگر در سایهی او قرار گیرد، خود را از او نمیتواند جدا کند. همچنین به یادآوری تلخی و شیرینی معشوق میپردازد و به این نکته اشاره میکند که هیچکس نمیتواند زیبایی او را نادیده بگیرد. شاعر در نهایت از عمیق بودن احساساتش نسبت به این معشوق سخن میگوید.
هوش مصنوعی: نگاه او به قدری جذاب و حیرتانگیز است که غزالها را از ترس فراری میدهد و با مژگانش به هیچ وجه از آن چشم برنمیدارد.
هوش مصنوعی: قلم بدون تو نمیچرخد و نمیتواند بنویسد. من از اینکه چگونه میتواند کلام از لبهایش که به هم چسبیدهاند بیرون بیاید، حیرتزدهام.
هوش مصنوعی: اگرچه سرو زیبای دست نازکش را نمیبیند، اما زیرپاهایش با سرکشی خطی بر روی زمین به وجود میآورد که در سایه قد بلندش ظاهر میشود.
هوش مصنوعی: با اندکی فرصت، بستنهای از پاهای قمری به صدای لحن دلانگیزش میتواند باز شود، اگر او قامت زیبا و برجستهای به نمایش بگذارد.
هوش مصنوعی: هر چند که بر من سخت است، اما اگر شجاعت کنم و به سمت آن معشوق زیبا بروم، این را میدانم که تمام عمر در سایه او بودهام و حالا آمادهام تا این احساس را به او ابراز کنم.
هوش مصنوعی: از دوران کودکی، با اینکه هنوز بوی شیر از دهانش به مشام میرسد، اما این کودک بهراحتی میتواند شکر را با ناخن خود مانند لعل (گوهر قرمز) بکند.
هوش مصنوعی: آیا کسی میتواند همچون صائب، از آن چهره زیبا چشم بردارد؟ که مانع میشود عرق بر روی زیباییاش بچکد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
همه مهرست و دلداری همه عیش است و آسایش
هر آنچ از فقر کار آید به باغ جان به بار آید
به ما از شهریار آید و باقی جمله آرایش
همه دیدست در راهش همه صدرست درگاهش
[...]
دگر باره اگر بینم جمال عالم آرایش
چو دامن بر نمی دارم سر شکرانه از پایش
زبخت رفته خوش خندم ز عمر رفته خرسندم
اگر در سال ها باشد به من یک لحظه پروایش
ز خاکم سرو و گل آخر به جای خار و خس رستی
[...]
به عزم رقص چون در جنبش آید نخل بالایش
نماند زنده غیر از نخل بند نخل بالایش
عجب عیبی است غافل بودن از آغاز رقص او
به تخصیص از نخستین جنبش شمشاد بالایش
بمیرم پیش تمکین قد نازک خرام او
[...]
چون آمد جان به لب، زانگونه شد محو تماشایش
که تا صبح قیامت، بر لب از حیرت، بود جایش
فلک ما بی غمان را ره دهد در جلوه گاه او
رود پرهیز گویان پیش پیش قد رعنایش
به چشم مردمان از ضعف تن بنمایم و شادم
[...]
ز پا افکند ما را آرزوی سرو بالایش
اجل گر دست ما گیرد سر افشانیم در پایش
مرا دوزخ سزاوارست اما دیده راحت
که من با عشق او خو دارم و او با تماشایش
به نوعی بگذرد آن تند خو گرم عتاب از من
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.