از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
دام و قفس مگر ز دل من برآورد
خاری که می خلد به دل از آشیان مرا
تا هست آب تلخ درین بحر، چون صدف
در پیش ابر باز نگردد دهان مرا
از راست خانگی ز شکاری که افکنم
خمیازه ای ز دور بود چون کمان مرا
چون تیر ز اشتیاق خدنگ تو زیر خاک
آورد پر برون قلم استخوان مرا
رزقی که هست خون جگر خوردن است و بس
از سیر لاله زار چو آب روان مرا
در رهگذار سیل حوادث ز کاهلی
در سنگ رفته پای ز خواب گران مرا
سبزست ازان همیشه نهالم که همچو شمع
در دل هر آنچه هست بود بر زبان مرا
چون غنچه از گرفتگی دل درین چمن
یارای حرف نیست به چندین زبان مرا
گل هرزه خند و بلبل بی درد هرزه نال
چون دل شود شکفته درین گلستان مرا؟
صائب گرفته ام ز جهان کنج عزلتی
از خامه خودست همین همزبان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر احساسات عمیق و تنگی دل را به تصویر میکشد. شاعر از گرفتاریها و غمهای درون خود سخن میگوید و احساس میکند که نمیتواند احساساتش را به درستی بیان کند. او به تصاویری از درد و تلخی زندگی اشاره میکند و بیان میکند که چقدر در این دنیا رنج میبرد. همچنین نشان میدهد که در مواجهه با سختیها، حتی زبانش قادر به بیان احساساتش نیست. در نهایت، شاعر احساس تنهایی و انزوا را تجربه میکند و میگوید که تنها همصحبت او خودِ نوشتن و قلمش است.
هوش مصنوعی: از شدت ناراحتی و تنگی دل، احساس میکنم که زبانم قادر به بیان احساساتم نیست و مانند غنچهای بسته مانده است.
هوش مصنوعی: آیا دامی و قفسی میتواند از دل من خاری را برآورده کند که در دل من نشیند و آشیان من را پر کند؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که در این دریا آب تلخ وجود دارد، من مانند صدف نمیتوانم دهانم را باز کنم و به عقب برنگردم.
هوش مصنوعی: از سمت راست منزل، کسی را میبینم که شکاری را به زمین انداخته است. این تصویر برای من مانند خمیازهای است که از دور به نظر میرسد، شبیه کمانی که در دستم دارم.
هوش مصنوعی: به خاطر احساس شدید محبت و longing تو، مانند تیر تند و تیز به قلبم فرو رفته و مرا به زمین انداخت. روح و وجود من همچون پر از سر بدنم جدا شده و در خاک مدفون شده است.
هوش مصنوعی: رفاقت و خوشیهای مادی به گونهای اندک و بیارزش است، و فقط با طعم درد و رنج واقعی به دست میآید. اگرچه مانند لالهزار زیبا و پر از رنگ و عطر است، اما در نهایت برای من فقط همچون آب زلال و بیارزش میماند.
هوش مصنوعی: در مسیر پر پیچ و خم حوادث، به خاطر سهلانگاریام پایم مانند سنگی که در آب راکد افتاده، غرق خواب و بیحرکتی شده است.
هوش مصنوعی: از آنجایی که همیشه سبزم، مانند شمعی هستم که در دل خود تمام احساسات را نگه میدارم، اما آنها را فقط بر زبان نمیآورم.
هوش مصنوعی: دل از نگرانی و درد مانند غنچهای در چمن، نمیتواند سخن بگوید. با وجود این که به چندین زبان مسلط هستم، نمیتوانم احساساتم را بیان کنم.
هوش مصنوعی: گلی که بدون ارزش و بیفایده است، شاداب و شکفته است و بلبل که درد و رنجی ندارد، بیدلیل ناله میکند. وقتی دل من در این باغ گلستان شکفته و شاداب میشود، چه میشود؟
هوش مصنوعی: از دنیای پرهیاهو به گوشهای آرام و دور افتاده پناه آوردهام، جایی که فقط کلام خودم با من صحبت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دشمنان گرفته ز تو در زبان مرا
چون دوستان نبوده به دل یک زمان مرا
غمهات را گرفته ام اندر میان جان
جانا از آن گرفته غمت در میان مرا
گر زعفران بخنده در آرد پس از چه رو
[...]
ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
[...]
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
از بال سعی قوت پرواز رفته است
ورنه دهان مار بود آشیان مرا
از فکر رزق، چاک چو گندم به دل فتاد
[...]
زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا
هموار کرد پست و بلند جهان مرا
از جنبش نسیم گل از جای می روم
از بس که کرده موسم پیری خزان مرا
آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه
[...]
دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت
منقاروار هر قلم استخوان مرا
از خارخار ناوک مژگان او نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.