اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش
به یک انداز آرد درکمند خویش آوازش
بت خوش نغمه من قدر عاشق رانمی داند
که دارد عندلیب خانه زاری همچو آوازش
به شکر خنده آن لب چراایمان نیارد گل؟
که پرورده است عمری درکنار خویش اعجازش
چه یکرنگی است با هم عشق عالمسوز وآتش را
که رسواتر شود از پرده پوشی خرده رازش
به دام زلف کافر کیش اوصائب من آن مرغم
که از ذوق گرفتاری ز خاطر رفت پروازش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی عشق و زیبایی میپردازد و از تحسین نغمه و صدای معشوق صحبت میکند. شاعر به این نکته اشاره دارد که زیبایی و هنر معشوق، عشق را به طور عمیقتری در مییابد، اما عاشق به درستی قدر او را نمیداند. همچنین، شاعر دربارهی رازهای عشق و دلتنگی ناشی از آن سخن میگوید و به تضاد عاشق و معشوق، در حالی که عشق درونی و آتشین وجود دارد، میپردازد. در نهایت، شاعر به احساس گمگشتگی و longing خود اشاره میکند که به خاطر عشق و جذابیت معشوق اتفاق افتاده است.
هوش مصنوعی: اگر کسی با نگاه تیز و نافذ خود، دل آدمی را ببرد و او را در دام عشق بیندازد، همان هنگام صدایش در دلخواهیاش به گوش خواهد رسید.
هوش مصنوعی: محبوب زیبای من نمیداند که عشق من چقدر ارزشمند است، چون در خانهاش پرندهای مانند او وجود دارد که تنها در سوگ آواز میخواند.
هوش مصنوعی: چرا گلی که سالها در کنار شکرین لب خندانی رشد کرده، به عشق و ایمان نمیآید؟ او که همیشه در این فضا پرورش یافته، چرا از این زیبایی تاثیر نمیپذیرد؟
هوش مصنوعی: عشق، مانند آتش سوزان است که اگرچه ممکن است در ابتدا پنهان باشد، اما به زودی رازهایش برملا میشود و پردهها را کنار میزند. در واقع، عشق و آتش هر دو قدرتی دارند که میتوانند همه چیز را فاش کنند و نشان دهند.
هوش مصنوعی: من همچون پرندهای هستم که از زیبایی دام زلف او به بند درآمدهام و دیگر نمیتوانم از آن آزاد شوم و به خاطر همین دوستی، از پرواز کردن باز ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دو سه ترجیع جمع آمد، که جان بشکفت از آغازش
ولی ترسم که بگریزد، سبکتر بندها سازش
شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش
ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش
به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون
اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش
ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون
[...]
خداوندا مکن کس را شهید خنجر نازش
مگردان جز دل من مرغ دیگر صید شهبازش
الهی طاقت بیداد رشکم نیست ننمایی
بجز اندیشه قتلم کسی را محرم رازش
دلم در دام صیاد است یارب آرزو دارم
[...]
دلم، از بیکسی مینالد و، کس نیست دمسازش؛
چو مرغی کو جدا افتاده باشد از همآوازش!
همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی
که خون میریزد از بال کبوتر وقت پروازش
بر آن در شب ز غوغای سگان بودم به این خوشدل
[...]
به حرف آید گر او با من دهم جان را به آوازش
ز دستم ور کشد دامن بگیرم آستین بازش
کندگر پست چون خاکم نشینم باز در راهش
فزون شد گر بکم جانم فزون از جان خرم نازش
بود دل بهر آن در برکه باشد دست پروردش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.