گنجور

 
صائب تبریزی

اگر صیدی برد جان از نگاه ناوک اندازش

به یک انداز آرد درکمند خویش آوازش

بت خوش نغمه من قدر عاشق رانمی داند

که دارد عندلیب خانه زاری همچو آوازش

به شکر خنده آن لب چراایمان نیارد گل؟

که پرورده است عمری درکنار خویش اعجازش

چه یکرنگی است با هم عشق عالمسوز وآتش را

که رسواتر شود از پرده پوشی خرده رازش

به دام زلف کافر کیش اوصائب من آن مرغم

که از ذوق گرفتاری ز خاطر رفت پروازش

 
 
 
مولانا

دو سه ترجیع جمع آمد، که جان بشکفت از آغازش

ولی ترسم که بگریزد، سبکتر بندها سازش

صائب تبریزی

شکارانداز صیادی که من هستم نظر بازش

ز گیرایی نریزد خون صید از چنگل بازش

به صد بی تابی یوسف ز خلوت می دود بیرون

اگر در خانه آیینه گردد عکس دمسازش

ز راه آب چون دزدان رودسرو چمن بیرون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

خداوندا مکن کس را شهید خنجر نازش

مگردان جز دل من مرغ دیگر صید شهبازش

الهی طاقت بیداد رشکم نیست ننمایی

بجز اندیشه قتلم کسی را محرم رازش

دلم در دام صیاد است یارب آرزو دارم

[...]

آذر بیگدلی

دلم، از بی‌کسی می‌نالد و، کس نیست دمسازش؛

چو مرغی کو جدا افتاده باشد از هم‌آوازش!

همانا، نامهٔ قتل مرا آورده از کویی

که خون می‌ریزد از بال کبوتر وقت پروازش

بر آن در شب ز غوغای سگان بودم به این خوشدل

[...]

صفی علیشاه

به حرف آید گر او با من دهم جان را به آوازش

ز دستم ور کشد دامن بگیرم آستین بازش

کندگر پست چون خاکم نشینم باز در راهش

فزون شد گر بکم جانم فزون از جان خرم نازش

بود دل بهر آن در برکه باشد دست پروردش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه