گنجور

 
صائب تبریزی

شوخ‌چشمان درد بیش و کم به دل افزوده‌اند

ورنه ارباب رضا از بیش و کم آسوده‌اند

شور محشر را صفیر نی تصور می‌کنند

این سیه‌مستان غفلت بس که خواب‌آلوده‌اند

هرکه دید آن خال‌ها بر دور چشم یار، گفت

این غزالان بین که برگرد حرم آسوده‌اند

کیستم من تا به گرد محمل لیلی رسم؟

برق و باد از دور گردان قدم فرسوده‌اند

با چنین عجزی که بیکاری نمی‌آید ز ما

کار دنیا را و عقبی را به ما فرموده‌اند

این جواب آن غزل صائب که می‌گوید حکیم

«بر بناگوشت مثال کفر و دین بنموده‌اند»

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
شاه نعمت‌الله ولی

در ازل بر ما در میخانه را بگشوده‌اند

تا ابد این سلطنت ما را عطا فرموده‌اند

ما خراباتی و رند و عاشق میخواره‌ایم

عالمی پیمانهٔ پر می به ما پیموده‌اند

نقش غیرش از خیال ما به کلی برده‌اند

[...]

جامی

حق آنانی که عمری در وفایت بوده اند

وین زمان در ساحت قرب تو خوش آسوده اند

حق آنانی که راهی را که خود پیموده ای

پای از سر ساخته ایشان همان پیموده اند

حق آنانی که از تیه ضلالت خلق را

[...]

بیدل دهلوی

اهل معنی ‌گر به گفت‌وگو نفس فرسوده‌اند

هم به ‌قدر جنبش‌ لب دست‌بر هم سوده‌اند

آبرو می‌خواهی از اظهار حاجت شرم دار

این ترنم را ز قانون حیا نسروده‌اند

بگذر از دعوی‌که در خلوتگه عشق غیور

[...]

خالد نقشبندی

حقِّ آنانی که تا در قَیدِ هستی بوده‌اند

دم به دم در جستجوی خواهشت افزوده‌اند

هوشیارانی که در امرِ خِرَد زو خیره‌اند

لبِ به تصدیقِ تو از روشن دلی بگشوده‌اند

شهریاران مرقّع پوشِ بی تخت و کلاه

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه