گنجور

 
صائب تبریزی

گل رخسار تو هرجا که نمودار شود

باغ بر شبنم گل بستر بیمار شود

عشق فکر دل افگار ز من دارد بیش

دایه پرهیز کند طفل چو بیمار شود

آن که از چشم تو افکند مرا بی تقصیر

چشم دارم به همین درد گرفتار شود

عشق تا نیست خرد تیغ زبانی دارد

صبح چون شد علم شمع نگونسار شود

تن چو کاهید ز غم، رشته جان می گردد

دل چو گردید تنک، پرده اسرار شود

گلشنی را که کند ناز چمن پیرایی

بر دل غنچه نسیم سحری بار شود

از صفای دل ما حسن بود جلوه طراز

آه ازان روز که آیینه ما تار شود

می توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر

بوی پیراهن اگر قافله سالار شود

غفلت راهنمایان نپذیرد اصلاح

راه خوابیده محال است که بیدار شود

یوسف آن است که خود را نکند گم، هرچند

ساحت روی زمین پر ز خریدار شود

سخن از مستمعان قدر پذیرد صائب

قطره در گوش صدف گوهر شهوار شود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
صوفی محمد هروی

دیگ حلوای تر آن روز که بر بار شود

ز انتظارش به جهان دیده من چار شود

رازهائی که نهان در دل گیپا باشد

خرم آن روز که در پیش من اظهار شود

هر که زناج بدیدار او به کمندش شد اسیر

[...]

میلی

بعد عمری که دمی یار من زار شود

پرده شرم مرا مانع دیدار شود

شمع من! منع من از آه شرربار مکن

که ترا این سبب گرمی بازار شود

چون شود بر سر آزار من، اینش غرض است

[...]

کلیم

هر دلی کز غم این حادثه افکار شود

چون جرس آبله هایش بفغان یار شود

بسکه سررشته کارم شده زین دهشت کم

گریه در راه گلو رهبر گفتار شود

محفلی را که کند گرم کلام قدسی

[...]

صائب تبریزی

طایری را که به دام تو گرفتار شود

دانه در حوصله اش گوهر شهوار شود

می کند کعبه نفس سوخته استقبالش

هرکه را صدق طلب قافله سالار شود

خاک را زلزله از جای اگر بردارد

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سعیدا

چشم او را نگذارید که هشیار شود

فتنه را مصلحت آن نیست که بیدار شود

یار گیرم که نمودار شود کو چشمی

که به یک مرتبه شایستهٔ دیدار شود

دل ما رنگ تعلق نپذیرد هرگز

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه