پرده شب بود ایام شبابی که مراست
رگ سنگ است ز غفلت رگ خوابی که مراست
دارد از کوی خرابات مرا مستغنی
از دل و دیده شرابی و کبابی که مراست
نیست در جستن درمان دل کم حوصله را
در طلبکاری درد تو شتابی که مراست
با لب خشک کند شکر تراوش از من
پرده آب حیات است سرابی که مراست
چون نبندم کمر خصمی این هستی پوچ؟
گره خاطر بحرست حبابی که مراست
برده است از دل من وحشت تنهایی را
با خیال تو سؤالی و جوابی که مراست
نیست زان طرف بناگوش، در گوش ترا
از تماشای رخت چشم پر آبی که مراست
هر که افتاد، ز افتادگی ایمن گردد
چه کند سیل به دیوار خرابی که مراست؟
نیست با دیده بیدار تن آسانان را
با شکرخواب فراغت شکرابی که مراست
خضر را می کند از چشمه حیوان دلسرد
از دم تیغ شهادت دم آبی که مراست
می کند زود حساب من و هستی را پاک
همچو صبح این نفس پا به رکابی که مراست
نکند آتش خونگرم اگر دلسوزی
کیست تا خشک کند اشک کبابی که مراست؟
عشرت نسیه روشن گهران نقد من است
در رگ تاک زند جوش، شرابی که مراست
روزی مرغ چمن از گل شبنم زده نیست
زان عذار عرق آلود گلابی که مراست
چه ضرورست بر اوراق جهان گردیدن؟
در نظر از دل صد پاره کتابی که مراست
از شمار نفس خویش نگردم غافل
هر نفس نقد بود روز حسابی که مراست
نیست ممکن که نشوید ز دلم گرد ملال
صائب از طبع روان این لب آبی که مراست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بررسی احساسات عمیق و تنهایی شاعر میپردازد. او در شبهای جوانی، غم و وحشت را تحت تاثیر خیالی از معشوق تجربه میکند. با وجود شرایط سخت زندگی، او به شراب و کباب دلخوش است و در جستجوی حقیقت و درمان برای دردهایش است. شاعر به طور انتقادی به هستی و گذرا بودن آن مینگرد و از تنهایی و سؤالات بیپاسخ رنج میبرد. همچنین، او به یادآوری لذتهای ساده و ارزش لحظات زندگی تأکید میکند و از غفلتهای گذشته عبرت میگیرد. در نهایت، شعر به یادآوری اهمیت آگاهی و حضور در لحظه میپردازد و نشان میدهد که حتی در شرایط دشوار نیز میتوان به زیباییها و دروس زندگی توجه کرد.
هوش مصنوعی: زمان جوانی من در پرده شب است و نفس من همچون سنگی محکم است که از غفلت خوابیده است.
هوش مصنوعی: از محلهی خراباتیها بینیازم، زیرا شراب و کبابی دارم که به من قوت میبخشد و مرا از دل و چشم خالی میکند.
هوش مصنوعی: در جستجوی درمان دل، کمحوصله بودن سودی ندارد، چون من در پی درد تو بیتابی میکنم.
هوش مصنوعی: با لبهای خشک، شکر از من به بیرون میریزد، پردهای از آب حیات وجود دارد که بهنوعی نادرست و غیرواقعی به نظر میرسد و فقط مربوط به من است.
هوش مصنوعی: اگر کمر خصم را نبندم، این هستی بیخود و بیمعناست. در واقع، دل من به مانند حبابی است که به دریا مرتبط است.
هوش مصنوعی: تصور تو نگرانی و ترس از تنهایی را از دلم برده است، سوال و پاسخی که تنها متعلق به من است.
هوش مصنوعی: در گوش تو از تماشای روی تو، چشمانم پر از اشک و حسرت است، اما در آن سوی دنیا خبری از تو نیست.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زمین بیفتد، از افتادن خود محافظت میکند. در برابر طوفان و سیل، چه فایدهای برای دیواری که خراب شده وجود دارد؟
هوش مصنوعی: تن آسانان که با خواب شیرین و خوشی روزگار میگذرانند، کسی با چشم بیدار نمیبیند. من فقط آرامش و لذت را به خود اختصاص دادهام.
هوش مصنوعی: خضر از چشمه زندگی خسته و ناامید شده است، در حالی که من در سایه مرگ و شهادت، به آب حیات امید دارم.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح به تازگی طلوع میکند، احساس تازگی و پاکی به انسان دست میدهد. این بیت به این معناست که زمان زندگی و وجود انسان همچون سپیدهدم، به زودی به پایان میرسد و همه چیز به سرعت بررسی و قضاوت میشود. در واقع، این زندگی موقتی است و باید به ارزش آن پی برد.
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که با مهربانی بتواند اشکهای سوزان من را که مانند کبابی در حال سوختن است، خشک کند و درد و آتش درونم را تسکین دهد؟
هوش مصنوعی: زندگی شاد و خوشی که امیدوارانه انتظارش را میکشیم، در واقع به نوعی وام گرفته از ارزشهای گرانقدر من است. در دل زندگی، همانطور که شراب در شاخسار درخت تاک جاری میشود، من نیز از این شادی و سرخوشی بهرهمندم.
هوش مصنوعی: روزی مرغ چمن به گل صبحگاهی که نم از شبنشین دارد، مینگرد و به خاطر میآورد که عطر گلابی که از چهرهاش میبارد، چگونه است.
هوش مصنوعی: چه نیازی به گشتن در کاغذهای دنیا وجود دارد؟ در درونم صد قطعه کتابی وجود دارد که به یاد دارم.
هوش مصنوعی: هر لحظه زندگیام را ارزان نمیگذارم و از جانم غافل نمیشوم، زیرا هر نفس که میکشم، سرمایهای است که در روز قیامت باید حساب آن را پس دهم.
هوش مصنوعی: هیچگاه ممکن نیست که اندوه از دل من پاک شود؛ چرا که این لب آبی، که به من تعلق دارد، از طبعی زنده و شاداب سرشار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست
شد جوان، غفلت ایام شبابی که مراست
ناصح، افسانه چه سازد به تن آسانی من
نشتر افگار شود، از رگ خوابی که مراست
زهر ناکامی جاوید چکاند به لبم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.