گنجور

 
صائب تبریزی

ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری

سر هر موی بر تن نیش خونخوارست پنداری

ندارد اختیاری در گرستن چشم پرخونم

به دست رعشه داران جام سرشارست پنداری

ز شوخی در میان حلقه خط نقطه خالش

چو مرکز گرچه پابرجاست سیارست پنداری

گر از سنگین دلان گردد زمین دامان پر سنگی

به کبک مست من دامان کهسارست پنداری

ز حیرانی یکی گردیده هجران و وصال من

گریبان در کف من دامن یارست پنداری

ز دردش لذتی دارم که از درمان بود خوشتر

ز عشق او نمی دارم که غمخوارست پنداری

به فکر چاره ما هیچ صاحبدل نمی افتد

دل ما دردمندان چشم بیمارست پنداری

شهادتگاه ما در چشم آن سرو سبک جولان

به باد صبحدم دامان گلزارست پنداری

چنان لرزد دل کافر نهادم بر حیات خود

که قطع رشته جان، قطع زنارست پنداری!

به زیر تیغ او مردان سرآشفته خود را

چنان وا می کنند از سر، که دستارست پنداری

به هر کس می کنم اظهار درد خویش، می سوزم

دل من زخمی و عالم نمکزارست پنداری

در و دیوار در وجد آمد و از جا نمی جنبد

ز زهد خشک، زاهد زیر دیوارست پنداری

ز حال گوشه گیران چشم او در عین مستی ها

چنان آگاهیی دارد که هشیارست پنداری

ز شیادان عالم بس که دیدم رهزنی صائب

به چشمم رشته تسبیح زنارست پنداری

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
بابافغانی

از او قاصد بخشم آمد به من یارست پنداری

ز مرگم می دهد پیغام غمخوارست پنداری

نگاهی می کنم از دور و خرسندم بجان دادن

مراد از عاشقی این مردن زارست پنداری

کشم از دوستان جوری که داغ دشمنم سهلست

[...]

نظیری نیشابوری

به مویی بسته صبرم نغمه تارست پنداری

دلم از هیچ می رنجد دل یارست پنداری

به تحریک نسیمی خاطرم آشفته می گردد

به خودرایی سر زلفین دلدارست پنداری

نه پندم می دهد سودی نه کارم راست بهبودی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از نظیری نیشابوری
قدسی مشهدی

چو شمع امشب مرا در محفلش بار است پنداری

به مغز استخوانم شعله در کارست پنداری

چمن بشکفت و از دلها خروشی برنمی‌آید

قفس، تابوت مرغان گرفتارست پنداری

خیالش بی گمان امشب به خلوتخانه چشمم

[...]

صفای اصفهانی

مرا کوهیست بار دل غم یارست پنداری

دل من نیست این کوه گرانبارست پنداری

انالحق میزند منصور وار این دل که من دارم

درون سینه تنگم سر دارست پنداری

شبی دیدم گل روی تو و عمریست بیخوابم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه