گنجور

 
صائب تبریزی

هر بلبلی که زمزمه بنیاد می‌کند

اول مرا به برگ گلی یاد می‌کند

از درد رو متاب که یک قطره خون گرم

در دل هزار میکده ایجاد می‌کند

آهی که زیر لب شکند دردمند عشق

در سینه کار تیشهٔ فولاد می‌کند

این ظلم دیگرست که عاشق شکار من

چون مرغ پر شکسته شد آزاد می‌کند

در ناف حسن سعی شود مشک عاقبت

خونی که صید در دل صیاد می‌کند

دیوان عاشقان به قیامت نمی‌کشد

ایام خط تلافی بیداد می‌کند

عاجز چو سبزه ته سنگ است در دلت

آهم که ریشه در دل فولاد می‌کند

خواهد ثواب بت‌شکنان یافت روز حشر

هرکس که در شکست من امداد می‌کند

رنگی که از خزان خجالت شکسته شد

بر چهره کار سیلی استاد می‌کند

پیوسته سرخ رو بود از پاک گوهری

هرکس که چون شراب دلی شاد می‌کند

از پیچ و تاب اهل سخن صائب آگه است

چون سرو هرکه مصرعی ایجاد می‌کند

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کمال‌الدین اسماعیل

گل چون ز عکس چهرۀ تو یاد می کند

عالم ز بوی ورنگ خود آباد می کند

گفتند غنچه را بدهان تو نسبت است

عمریست تا بدین دل خود شاد می کند

سنگین دل تو هست ز پولاد و نرگست

[...]

جهان ملک خاتون

هر دم که جان وصال تو را یاد می کند

از غصّه جهان دلم آزاد می کند

چشمت بریخت خون دل مردمان به زجر

آن شوخ دیده بین که چه بیداد می کند

سرو قدت چو بگذرد اندر میان باغ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
بابافغانی

می خورده خنده بر من ناشاد می کند

آن ترک مست بین که چه بیداد می کند

دارم چنان خیال که پندارم این زمان

دارد به دست جام و مرا یاد می کند

عاشق چو مور در ته پا رفت و او همان

[...]

میلی

دل چون ز بی‌وفایی او یاد می‌کند

پیش خیال او گله بنیاد می‌کند

زان گونه گرم خواهش داد است از تو دل

کش داد می‌دهیّ و همان داد می‌کند

پیغام قتل کز تو رقیب آورد به من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از میلی
فیض کاشانی

گاهی به غمزه‌ای دلی آباد می‌کند

گاهی به لطف غم‌زده‌ای شاد می‌کند

آنکو زیاد می‌نرود یک نفس مرا

شادم اگر مرا نفسی یاد می‌کند

بیچاره و شکست اسیر بلای عشق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه